صفحه محصول - چارچوب نظری و پیشینه پژوهش ​​​​​​​مهارت های مقابله با استرس

چارچوب نظری و پیشینه پژوهش ​​​​​​​مهارت های مقابله با استرس (docx) 79 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 79 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

دانشکده‌ی علوم تربیتی و روانشناسی پایان نامه‌ی کارشناسی ارشد در رشته‌ی روانشناسی بالینی مقایسه مهارت های مقابله ای ،تکانشگری و اختلالات رفتاری در سه گروه نوجوانان بی سرپرست،بد سرپرست و عادی به کوشش فاطمه عسکری استاد راهنما دکتر نورالله محمدی اسفندماه 1393 سپاسگزاری شکر و سپاس یکتا آفریدگار هستیبخش را خالق و بزرگترین یار و پشتیبان بندگان خویش است؛ او که مرا از هیچ آفرید و به فضل و احسان خود در دامان پرمهر مادر و پدری دلسوز و فداکار پرورد و در محضر اساتیدی بس گرانقدر علم و ادب آموخت تا همواره مدیون و سپاسگزار او و بندگان نیکونهاد او باشم. پس به مصداق آیهی «لمیشکر المخلوق لمیشکر الخالق» بسی لازم و شایسته است تا در برابر پدر و مادر عزیزم که همواره در تمامی سختیها و در پیمودن تمامی مدارج تحصیل و کسب کمال یار و حامی من بودهاند؛ سجدهی سپاس را به جای آورم. هم‌چنین برخود لازم میدانم تا از استاد مهربان و بزرگوارم، جناب آقای دکتر نوراله محمدی نهایت سپاس را داشتهباشم؛ استادی که چشمهی محبتش از نخستین دیدار، در دلم جوشید و حمایتهای پدرانه ایشان، همواره موجبات آرامش روحی و اتکای به نفس بیشتر را در من به وجود آورد. چکیده مقایسه مهارت های مقابله ای ،تکانشگری و اختلالات رفتاری در سه گروه نوجوانان بی سرپرست،بد سرپرست و عادی به کوشش فاطمه عسکری متاسفانه امروز شاهد آن هستیم که هرروز بر تعداد کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست افزوده می شود .متغیر های اجتماعی بسیاری در پدیده بی سرپرستی وبد سرپرستی دخالت دارند که می توان از عوامل اقتصادی، بیکاری ، اعتیاد وغیره نام برد .اختلالات رفتاری وتکاشگری در دوره نوجوانی بیش از سایر دوران زندگی اهمیت دارد ومهارتهای مقابله ای به عنوان واسط بین استرس وسلامت روانی عمل می کند .هدف از پژوهش حاضر مقایسه مهارتهای مقابله ای ، تکاشگری واختلالات رفتاری در سه گروه نوجوانان بی سرپرست ، بد سرپرست وعادی بود . حجم نمونه شامل 76 نوجوان 12تا 18 ساله (35 نفر بدسرپرست 15 نفر بی سرپرست و26 نفر عادی بود) که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند برا ی گردآوری داده ها از پرسشنامه مهارتهای مقابله ای لازاروس وفولکمن ، پرسشنامه اختلال رفتاری آخن باخ – سیاهه رفتاری کودک (CBCL) ومقیاس تکانشگری بارات استفاده گردید این پژوهش با روش علی – مقایسه ای انجام شد وهمه داده های پژوهش با استفاده از روش تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA) وتحلیل واریانس یکطرفه (ANOVA) تحلیل شدند . نتایج نشان داد که بین سه گروه نوجوانان بی سرپرست ، بد سرپرست وعادی از لحاظ مهارتهای مقابله ای وتکانشگری تفاوت معناداری وجود دارد اما بین این سه گروه در اختلالات رفتاری تفاوت معنا دار وجود دارد. نتیجه اینکه نوجوانان بی سرپرست وبد سرپرست اختلال رفتاری بیشتری نسبت به نوجوانان عادی نشان می دهند کلید واژه ها : مهارت های مقابله ای ،تکانشگری ، اختلالات رفتاری ، نوجوانان بی سرپرست ،نوجوانان بد سرپرست ، نوجوانان عادی. فهرست مطالب TOC \o "1-3" \h \z \u 1-6تعريف مفهومي متغيرها PAGEREF _Toc14508584 \h 3 1-6-1 سبک های مقابله ای PAGEREF _Toc14508585 \h 3 1-6-2 اختلالات رفتاری PAGEREF _Toc14508586 \h 3 1-6-3تکانشگری PAGEREF _Toc14508587 \h 3 1-7 تعريف عملياتي متغيرها PAGEREF _Toc14508588 \h 4 1-7-1 تکانشگری PAGEREF _Toc14508589 \h 4 1-7-2 سبک های مقابله ای PAGEREF _Toc14508590 \h 4 1-7-3اختلالات رفتاری PAGEREF _Toc14508591 \h 4 فصل دوم PAGEREF _Toc14508592 \h 5 مبانی نظری PAGEREF _Toc14508593 \h 5 2-1-3 مهارت های مقابله ای PAGEREF _Toc14508594 \h 5 2-1-3-1 تاريخچه استرس PAGEREF _Toc14508595 \h 10 2-1-3-2 برداشت ها از مفهوم استرس PAGEREF _Toc14508596 \h 10 2-1-3-3تعریف استرس PAGEREF _Toc14508597 \h 11 2-1-3-4 رويدادهاي استرس زا PAGEREF _Toc14508598 \h 16 2-1-3-5 نظريه‌هاي فشار رواني PAGEREF _Toc14508599 \h 17 2-1-3-5-1 استرس به عنوان پاسخ دروني PAGEREF _Toc14508600 \h 17 2-1-3-5-2 استرس به عنوان تعامل PAGEREF _Toc14508601 \h 18 2-1-3-5-3 استرس به عنوان يك تبادل PAGEREF _Toc14508602 \h 19 2-1-3-6 مراحل فشار رواني از لحاظ سازگاري PAGEREF _Toc14508603 \h 20 2-1-3-7 پژوهشهای انجام گرفته درباره استرس PAGEREF _Toc14508604 \h 21 2-1-3-8 سبک های مقابله با استرس PAGEREF _Toc14508605 \h 23 2-1-3-9 مطالعات پیرامون شيوه ها و راهبردهاى مقابله با استرس PAGEREF _Toc14508606 \h 24 2-1-3-10 رابطه استرس با سایر اختلالات PAGEREF _Toc14508607 \h 33 2-1-4 کودکان بی سرپرست و بد سرپرست PAGEREF _Toc14508608 \h 35 2-2 پیشینه پژوهش PAGEREF _Toc14508609 \h 39 2-2-1 پژوهشهای داخلی PAGEREF _Toc14508610 \h 39 2-2-2 پژوهش های خارجی PAGEREF _Toc14508611 \h 49 2-3 جمع بندی PAGEREF _Toc14508612 \h 55 منابع PAGEREF _Toc14508613 \h 58 منابع فارسی PAGEREF _Toc14508614 \h 58 منابع انگلیسی PAGEREF _Toc14508615 \h 67 1-6تعريف مفهومي متغيرها 1-6-1 سبک های مقابله ای به طور کلی مقابله به عنوان کوششی برای افزایش سازگاری فرد با محیط یا تلاش به منظور پیشگیری از بروز پیامدهای منفی شرایط فشارزا توصیف شده است (لازاروس و فولکمن، 1984). 1-6-2 اختلالات رفتاری اختلات شایع و ناتوان کننده ای هستند که برای معلمان، خانواده و خود کودکان مشکلات بسیاری را ایجاد می کنند و با میزان قابل توجهی از مشکلات اجتماعی همراهند (خوشابی، مرادی، شجاعی، 1386 ). 1-6-3تکانشگری در یکی از رایج ترین تعاریف، تکانشگری به صورت آمادگی قبلی برای واکنش های سریع و بدون برنامه به محرک های درونی یا بیرونی بدون در نظر گرفتن نتایج منفی آن واکنش ها برای خود فرد یا دیگران، تعریف می شود(استنفورد و همکاران، 2009). 1-7 تعريف عملياتي متغيرها 1-7-1 تکانشگری نمره ای که آزمودنی ها از مقیاس تکانش گری بارت(1959) کسب می کنند. این مقیاس سه عامل تکانشگری شناختی، تکانشگری حرکتی و بی برنامه گی را ارزیابی می کند(استنفورد و همکاران،2009). 1-7-2 سبک های مقابله ای نمر ه ای است که آزمودنی از مقیاس لازاروس و فولکمن (1985) به دست می آورد(لازاروس و فولکمن،1985). 1-7-3اختلالات رفتاری نمره ای که آزمودنی ها از پرسشنامه اختلالات رفتاری آخن باخ دریافت می کنند (خوشابی،طردی،شجاعی،1386) . فصل دوم مبانی نظری 2-1-3 مهارت های مقابله ای سبک های مقابله به عنوان یکی از عوامل مهم میانجی بین استرس و سلامت روان در نظر گرفته می شود (وانگ، 1993؛ کارور و همکاران، 1993). این مؤلفه در عین حال یکی از مؤلفه هایی است که به طور گسترده ای در زمینه سلامت روان مورد بررسی قرار گرفته است (پاسکار، 2003). تمرکز پژوهش های انجام گرفته بر روی سبک های مقابله با استرس یر مشخص نمودن اشکال مؤثر و کارامد این سبک ها در برخورد با استرس می باشد (سامر فیلد و مک کار، 2000). درباره سبک های مقابله با استرس تعاریف بسیار زیادی ارائه شده است (لازاروس، 1984؛ به نقل از ولرات، 2003). تأکید همه این محققان، روی این موضوع است که واکنش به استرس در افراد مختلف متفاوت است، و همیشه این واکنش ها به کاهش استرس نمی انجامد. همه آنها برای برخورد با استرس مراحل خاصی را در نظر می گیرند. لازاروس توالی زیر را در ارتباط با مقابله با استرس ارائه می کند: الف. دریافت تهدید ( درک تهدید) ب. ارزیابی توانایی برخورد با تهدید ت.بکارگیری شیوه ای برای برخورد با این تهدید (کوشش شناختی و رفتاری) لازاروس (1993) روی دو نوع سبک مقابله با استرس تأکید و تمایز قائل شد: الف- مقابله متمرکز بر مسأله، که در راستای حل مشکل یا انجام عملی است که منبع استرس را تغییر می دهد. ب- مقابله متمرکز بر هیجان، که کاهش دهنده یا اداره کننده آشفتگی عاطفی همراه با موقعیت است. در غالب موارد برای برخورد با شرایط استرس زا باید از هر دو نوع مقابله استفاده کرد. ولی مقابله متمرکز بر مسأله، گرایش بر تسلط بر موقعیت دارد و لذا زمانی مفید است که فرد احساس کند، می تواند در رابطه با استرس کار بنیادی و سودمندی را انجام دهد. اما در مقابله عاطفی فرد احساس می کند که ناگزیر از تحمل منبع فشار روانی است. بعضی از روش های مقابله بر هیچ کدام از روش های بالا متمرکز نیستند، لذا کارور و وینروپ (1993) آنها را پاسخ های مقابله ای ناکارامد می دانند. در تعریفی دیگر گفته می شود که رفتارهای مقابله نوعی از فعالیت های انسان است که جهت ارزیابی و ارائه واکنش در برابر استرس مورد استفاده قرار می گیرند. این واکنش ها می توانند بعد شناختی – عاطفی و عملی داشته باشند (آنشل و همکاران، 2010). لازمه مواجهه موفق با فشارهای زندگی این است که فرد بتواند موقعیت را به خوبی مورد ارزیابی قرار دهد و تمام نیروهای خود را در جهت تعدیل فشارهای وارده به کار گیرد ( هاگز،2007 ). از این نکته چنین بر می آید که ویژگی های شخصیتی افراد در نحوه بازنگری، منبع کنترل، عزت نفس، جنسیت و خود پنداره مثبت نیز به عنوان ویژگی های شخصیتی، نقشی به سزا در رویارویی سازگارانه و ناسازگارانه با فشار های زندگی دارند (اسچرام و همکاران، 2011). سبک های مقابله نامناسب ممکن است به ارتباطات میان فردی آسیب برساند و منابع رویایی در دسترس را کاهش دهد (سوتارسو، 2009). بر اساس دیدگاه آلبرت بندورا (1981) رفتار رویارویی شامل مهارت های رفتاری، اجتماعی و شناختی می باشد که در رویارویی با موقعیت های فشار زای مبهم و غیر قابل پیش بینی، قابلیت انعطاف دارد. این تعریف سه عامل کلیدی را در بردارد و این ضرورت را در خود ایجاد می کند که انچه که یک رویارویی را در بر می گیرد، در ابتدا در بر دارنده میزان مشخصی از تلاش و برنامه ریزی است. در گام دوم این تعریف این فرض را مد نظر قرار می دهد که پیامد پاسخ های رویارویی همیشه مثبت نخواهد بود. اما نکته آخر این است که رویارویی فرایندی است که در هر زمانی رخ می دهد (براون، 2010). در واقع انسان در هنگام رویارویی با استرس می کوشد که از عهده حل تضادهای بین مقتضیات موقعیت تنیدگی زا و توانایی هایش بر آید. گرچه از نظر فنی توصیف رویارویی می تواند شامل همه کوشش های فرد از جمله خود تخریبی (برای روبرو شدن با موقعیت های فشارزا) باشد ولی باید گفت که رویارویی فرایندی پویاست. فرد ممکن است کوشش های زیادی برای رویارویی با استرس انجام دهد. معمولاً پسخوراند موفقیت در یک کوشش خاص، فرد را بر می انگیزد که دوباره آن کار را امتحان کند. از سوی دیگر شکست موجب روی آوردن به روش دیگری می شود. فرد پیوسته محیط و میزان توانایی هایش را برای رویارویی مؤثرتر ارزیابی می کند ( کانتین، 2008 ). بسیاری از تحقیقات نشان داده اند که شیوه های رویارویی نا مناسب با سوء مصرف مواد در ارتباط است، که این موضوع در نتیجه رویارویی نا مناسب با چالش های زندگی و موقعیت های عاطفی منفی است. سبک های مقابله ای مسأله محور، شامل انجام فعالیت های مناسب به منظور تغییر موقعیت فشار زا و پیشگیری یا کاستن از تأثیرات ان است. در رویارویی به شیوه مسأله محور هدف فرد کاستن از فشارهای موقعیت و یا یافتن راه هایی برای برخورد با ان موقعیت است. افراد زمانی این روش را به کار می گیرند که فکر می کنند، می توانند موقعیت را تغییر دهند و یا در رابطه با آن کاری را انجام دهند ( تان، 2010 ). سبک رویارویی هیجان مدار شامل کوشش هایی است که پیامدهای عاطفی واجتماعی رویدادها را تعدیل کرده و یا کاهش می دهد. همچنین ممکن است، سبک رویارویی هیجان مدار در پاسخ به رویدادهای فشارزا شامل ارزیابی شناختی مجدد از موقعیت باشد (اوسامی، 2009) در انتها لازم است به دو سؤال خیلی مهم بپردازیم که محققان به آن پاسخ داده اند: الف- آیا می توان هر دو نوع سبک مقابله (مسأله محور و هیجان محور) را همزمان استفاده کرد؟ پاسخ مثبت است. گاهی اوقات با هم اتفاق می افتند. مثلاً در حالی که یک دانشجو در هنگام ارائه درس در مقابل همکلاسی هایش دچار اضطراب شده است، اگر یک لحظه قبل از شروع ارائه چند نفس عمیق بکشد (رویارویی هیجان مدار) بهتر می تواند به نوشته هایش نگاه کند و در نتیجه بهتر سخنرانی را اداره کند (کن، 1998). ب- آیا دو نوع رویارویی تضادی با هم دارند؟ پاسخ مثبت است. دو نوع رویارویی می توانند با هم تضاد داشته باشند. به طور مثال اگر قرار باشد تصمیم مهمی گرفته شود ممکن است فرد از ناراحتی هیجانی – عاطفی رنج ببرد، در این حالت فرد ممکن است وسوسه شود انتخابی عجولانه و نادرست انجام دهد که به رنج هیجانی خود پایان دهد. این عمل به فرد این امکان را می دهد تا بر هیجانات خود غلبه کند .به طور کلی رویارویی مسأله مدار، زمانی که فرد با یک عامل استرس زای قابل کنترل روبرو می شود، مفید است. تلاش های هیجان مدار، زمانی برای کنترل و مدیریت عامل استرس زا مناسب تراست که، موقعیت قابل کنترل نباشد (لازاروس، 1993). 2-1-3-1 تاريخچه استرس استرس از نظر لغوي از كلمة لاتين استرينجر به مفهوم به رفتن و قبض شدن گرفته شده است در زبان انگليسي اين اصطلاح لااقل از قرن يازدهم ميلادي متداول بوده و به عنوان «فشار بدني» كاربرد عام داشته است در اوايل قرن هفدهم ميلادي استرس با مفهوم سختي كار و عذاب شغلي به كار مي‌رفت و در سال‌هاي آخر قرن هجدهم با موضوع‌هاي از قبيل فشار كار، زور و اجبار كاري، فشار فكري و كوشش زياد مترادف بوده است (فخيمي، 1381). 2-1-3-2 برداشت ها از مفهوم استرس در طول زمان‌هاي گذشته از استرس برداشت‌هاي متفاوتي شده است بر همين اساس نيز مفاهيم و تعابير مختلفي به خود گرفته است اما به طور كلي براي روشن شدن مفهوم استرس بايد نكاتي را در نظر گرفت. 1- بايد بين استرس و عوامل استرس زا تفاوت قائل شد. 2- علت استرس همواره عوامل ناخوشايند و نامطلوب نيست بلكه عوامل مسرت بخش و موفقيت آميز نيز مي‌تواند استرس ايجاد كند. 3- به نظر بسياري از مردم، استرس‌ حالت تهاجمي دارد، اين معنا كه استرس مفهومي صنفي دارد و از اين رو كوشش مي‌شود تا از آن پرهيز شود. در حالي كه استرس ماهيت دو گانه دارد، به عبارتي داراي دو بعد مي‌باشد كه يك بعد آن منفي است و بعد ديگر آن مثبت، بنابراين مي‌توان گفت كه استرس تنها يك چيز ناخوشايند و ناپسند نيست، يك حد شخصي از استرس مي‌تواند سازنده باشد، از آن جا كه بيشتر به اثرات منفي استرس توجه مي‌كنيم، ماهيت دوگانگي استرس را از ياد برده‌ايم. (الواني، 1385). 2-1-3-3تعریف استرس زندگي هرگز بدون فشار و استرس نيست و انسان از بدو تولد تا پايان عمر با مشكلات فراواني روبه رو است كه به طور روزمره با تغييرات كمّي و كيفي و به گونه هاي خاص خود و در مراحل مختلف، زندگي انسان را تحت تاثير قرار مى دهند. استرس عبارت است از: مجموعة واكنش هاى عمومى انسان نسبت به عوامل ناسازگار و پيش بينى نشده داخلى و خارجى، بدان گونه كه هر گاه تعادل و سازگارى فرد به علت عوامل خارجى و داخلى از ميان برود، استرس پديد مى آید(افروز و صالح، 1387). استرس به عنوان واكنشي براي سازش با عامل يا شرايطي كه فشار رواني يا فيزيكي بر فرد وارد مي نمايد، تعريف شده است. در اين وضعيت، فرد تحت تأثير محر كهاي بيروني استرس زا از وضعيت عادي خارج مي گردد و ناخودآگاه براي تطبيق خود با محرك هاي ياد شده تلاش مي كند. واكنش هاي برآمده از اين تلاش به صورت استرس نمايان مي شوند. استرس با علايم و نشانه هاي فيزيولوژيك، رواني و رفتاري مانند احساس تپش قلب، عصبانيت و بي خوابي همراه است(وتن و کامرون، 2002). كونتي و همكاران (2006) استرس را به عنوان واكنش‌هاي فيزيولوژيكي و روانشناسي مي‌داند و زماني رخ مي‌دهد كه افراد با تهديدات و تغييراتي مواجه مي‌شود كه كمتر از توان و استعداد آنها مي‌باشد. استرس حالتي فيزيولوژيكي يا روان شناختي ناخوشايند است كه در پاسخ به محرك‌هاي تنش زا ايجاد مي‌شود. (كلينر و همكاران 2003). محمد اسماعيل (2005) استرس راعامل تاثير گذار بر تعادل روحي و فيزيولوژيكي بدن در اثر فشارهاي وارده تعریف می کند. استرس، فشار يا تنش فيزيكي، رواني و هيجاني است كه بر اثر الزامات و مطالبات محيطي، موقعيتي، يا فردي ايجاد مي شود. زني كه براي حضور بر سر كار خود دير كرده، وقتي با فشار ترافيك روبرو مي شود، احساس تنش يا اضطراب مي كند. چون حضور او الزامي است، براي آنكه به موقع برسد، با حالتي عصبي تمام راه را مي پيمايد. (رايس، 1387؛ ترجمه ي فروغان، 1387). تحقيق بر روي استرس به تنهايي مفهوم خاصي ندارد، بلکه عوامل تاثير گزار بر استرس مساله مهمي است. به طور کلي در فرهنگ‌هاي گوناگون تعريف‌هاي متفاوتي از استرس آورده‌اند. (کريس، کي‌رياکو؛ ترجمه احمد زاده، 1384). استرس عبارت است از واکنش‌هاي جسمي- ذهني و عاطفي که در نتيجه تغييرات و نيازهاي زندگي فرد تجربه مي‌شود، تغييرات مي‌تواند بزرگ و يا کوچک باشد و پاسخ افراد به اين تغييرات متفاوت است، بر خلاف تصور بسياري از افراد، استرس‌ تنها مربوط به محيط‌هاي کاري نيست، گذر از هر مرحله زندگي که کار هم جزئي از آن محسوب مي‌شود استرس و فشارهاي خاص خود را به همراه دارد، استرس از بدو تولد و حتي بيش از تولد همراه انسان است و در دوره‌هاي مختلف زندگي به شکل‌هاي گوناگون بروز مي‌کند، در دوران نوزادي و کودکي و نوجواني و ميانسالي و کهولت. (به نقل از نيکوکار،1390) . استرس، شرايطي است كه در نتيجه ي تعامل ميان فرد و محيط بوجود مي ايد و موجب ايجاد ناهماهنگي- چه واقعي و چه غير واقعي- ميان ملزومات يك موقعيت و منابع زيستي، رواني و اجتماعي فرد مي شود.(سارافينو، 1387؛ ترجمه ي ميرزايي و همكاران، 1387). از نظر سلیه محرک يا علل استرس در همه حال چنين واکنش‌‌هايي را در ار گانيسم بر مي‌انگيزد و علت هر چه باشد، معلول همواره يکسان است، فرايند استرس، سلیه اين فرايند را سندرم سازگاري عمومي (Gas) ناميد و براي آن سه مرحله (هشدار، مقاومت، از پا درآمدن) در نظر گرفت. سلیه معقتد بود که استرس آثار و عارضه‌هايي را در بدن به وجود مي‌آورد که ممکن است به بيماري‌هاي گوناگون در افراد منجر شود، بيماري‌هايي چون فشار خون، ناراحتي قلبي- عروقي وافسردگي، سلیه اين بيماري‌ها را بيماري‌هاي سازگاری ناميده به ويژه شباهتهاي بسياري ميان ساز و کارهاي بيوشيميايي در استرس و افسردگي به اين نظريه منجر شده است که در واقع استرس نوعي بيماري سازگاري است. (رندال آ ر.اس، 1980؛ ترجمه خواجه پور، 1386). به طور كلي هنگامي كه صحبت از فشار رواني يا استرس به ميان مي آيد كه شخص با رويدادي مواجه شود كه خودش آن را براي سلامت جسمش يا روانش مخاطره آميز بداند. اين قبيل رويدادها را معمولا رويدادهاي تنش زا يا استرس زا و واكنش هاي مردم را به آنها پاسخهاي تنش زا مي نامند. هنگامي كه بتوان از فشار رواني دور شد يا به آن حمله برد چنين واكنشي به آن سازگارانه است اما وقتي فشار رواني مستمر يا غير قابل كنترل باشد، اين واكنش ممكن است، ناسازگارانه بشود. فشار رواني، هم به صورت مستقيم و هم غير مستقيم بر سلامت اثر مي گذارد.(اتكينسون و همكاران؛ به تقل از براهني و همكاران، 1385). استرس رواني با سه مفهوم در نظر گرفته شده است.(باوم، 1990، كوين و هالرويد، 1981؛ هابفول، 1989؛ به نقل از سارافينو، 1387؛ ترجمه ي ميرزايي و همكاران، 1387). بر یک رويكرد متمركز بر محيط معطوف است و استرس به عنوان محرك توصيف شده ست كه شامل واقعه يا رشته اي از شرايط ويژه مي شود.مانند زماني كه فرد مي گويد«شغل من بسيار پر استرس است». در اين رويكرد استرس به عنوان پاسخ در نظر گرفته شده است. و تمركز آن بر واكنش مردم به عوامل استرس زا است. از اين ديدگاه مردم به تنشي كه احساس مي كنند استرس مي گويند. در رويكرد سوم، استرس را فرايندي مي دانند كه در عين آنكه در بر گيرنده ي استرس زا ها و فرسايش ها است، اما بعد مهم ديگري را به آن مي افزايند؛ و آن رابطه ي ميان فرد و محيط است.( فالكمن، 1984).اين فرايند شامل تعامل ها و تطابق هاي دايم ميان فرد ومحيط است كه هر يك بر ديگري اثر مي گذارد و از ديگري اثر مي پذيرد. تعامل هايي كه منجر مي شود واقعه اي را پر استرس بخوانيم، ارزيابي شناختي ناميده مي شود.(لازاروس و فالكمن، 1984). ارزيابي شناختي فرايندي رواني است كه به وسيله ي آن افراد دو عامل را ارزيابی مي كنند: آيا ملزومات موقعيت، سلامتشان را تهديد مي كند؛ و منابعي كه براي تامين نيازها در اختيار دارند. اين دو عامل تفاوت ميان دو نوع ارزيابي را نشان مي دهد.( همان منبع). 2-1-3-4 رويدادهاي استرس زا در برابر رويدادهاي آسيب زا بسياري از مردم رشته واكنشهاي روانشناختي معيني دارند ( هوروويتز، 1986). خوشبختانه بيشتر مردم، هرگز خودشان دچار رويدادهاي آسيبي نمي شوند بلكه رويدادهاي معمولي تر است كه در آنان ايجاد تنش مي كند.سه ويژگي مي تواند باعث تنش زا به شمار آمدن رويدادها شود: 1- مهار شدني بودن 2- پيش بيني پذيري 3- ميزان فراخواني نهايت تواناييها و خودپنداره ي شخص. ميزان تنش زايي هر رويداد معين براي آدمهاي گوناگون يكسان نيست، به اين معنا كه مردم از لحاظ ويژگيهاي سه گانه ي يادشده در رويدادها با يكديگر تفاوت دارند و عمدتا همين ارزيابي هاست كه رويدادها را تنش زا مي سازد ( لازاروس و فالكمن، 1984). هر چند رويدادهاي مثبت نيز غالبا سازگاريهايي را مي طلبند و در نتيجه گاهي تنش زا هستند با اين حال غالب پژوهش ها حاكي از آن است كه رويدادهاي منفي، بسيار بيشتر از رويدادهاي مثبت بر سلامت جسم و روان آدمي تاثير مي گذارند. علاوه بر اين چگونگي تاثير گيري مردم از رويدادها، تفاوت هاي فراوان دارد. برخي از اين تفاوت ها برخاسته از فرهنگ و استرس هستند (ماسودا و هولمز، 1978). 2-1-3-5 نظريه‌هاي فشار رواني 2-1-3-5-1 استرس به عنوان پاسخ دروني اين نگرش استرس را به عنوان متغيري وابسته در نظر مي‌گيرد هانس سلیه را مي‌توان نخستين شخصي دانست كه در سال 1956 استرس را به عنوان پديدة تازه‌ايي در نوع خود به طور كامل شرح داده است. سلیه توجه خود را به پاسخ بدن در برابر خواسته‌هایي كه بر آن وارد مي‌شود متمركز كرده بود، وي در سال 1963 مفهوم بيماري‌هاي مرتبط با استرس را در غالب «سندرم سازگاري عمومي» (GAS) ارائه نمود. منظور او از اين اصطلاح آن است كه خواسته‌هايي كه بدن با آن روبرو مي‌شود، خواه دروني و خواه بيروني، هر چه باشند پس فردي كه در معرض استرس قرار مي‌گيرد، از الگوي عام و يكساني پيروي مي‌كند، رخوت و افسردگي عمومي با ويژگي‌هاي چون كاهش انگيزه، كاهش اشتها، وزن و انرژي شناخته مي‌شوند (كوپر، 2001) 2-1-3-5-2 استرس به عنوان تعامل رويكرد تعاملي براي تعريف استرس به تعامل ميان محرك و پاسخ تمركز و توجه دارد در اين رويكرد (كه معمولاً با عناوين رويكرد «ساختاري و كمي» نيز شناخته مي‌شوند) رابطه‌اي معمولاً همبستگي، بين محرك و پاسخ فرض مي‌گيرد و اين رويكرد اساساً ايستا بوده هر گونه توجهي به فرآيند محدود به توضيحات استنباطي مي‌شود. تعريفي نظیر اين تعريف كه فقط بر تعامل ميان دو متغير توجه دارد، بدين معني است كه تلاش براي تشريح پيچيدگي رابطه‌ايي، محدود به «دست كاري ساختاري ما نظیر تاثير يك متغير ثابت» (تعديل كننده) مي‌شود. گفته‌هاي بالا بدين معني نيست كه تجزيه و تحليل متغير تعديل كننده فاقد ارزش است بلكه پژوهش‌هاي انجام شده روي استرس شغلي، طيف وسيعي استرس زا، متغيرهاي تعديل كننده را در بر گرفته است. اكنون اين نكته مهم است كه استرس شغلي به عنوان يك تعامل (رابطه‌اي مداوم ميان فرد و محيط) در نظر گرفته مي‌شود كه رويكرد تعاملي محدود به شناسايي راه‌هاي علمي در اين رابطه مي‌باشد. (كوپر، 2001) 2-1-3-5-3 استرس به عنوان يك تبادل اين نگرش متوجه پويايي‌ها و مكانيسم‌هاي سازگاري و شناختي هست و تا فرد رويداد، وضعيت يا خواست معيني را كه با آن رو به رو شده است ارزيابي مي‌كند اين ارزيابي اوليه ناميده مي‌شود و گوياي آن است كه رويداد يا وضعيت پيش آمده ممكن است پيامدهاي ناخوشايندي به بار آورد. ارزيابي از آسيب وقتي صورت مي‌گيرد كه آسيبي تا به حال وارد شده باشد در صورتي كه ارزيابي از تهديد به اين معني است كه احتمال دارد در آينده آسيبي وارد شود. اما ارزيابي ثانويه، كه در پي ارزيابي اوليه مي‌آيد عبارت از اين است كه فرد با امكان انتخابي كه دارد مي‌كوشد راه‌هاي ممكن براي برخورد با مشكل (آسيب، تهديد و چالش) را مشخص و انتخاب و در جاي خود به كاربرد راه‌هاي انتخابي ممكن است دروني يا بيروني باشد، يعني راهي را كه در پيش گرفته مي‌شود با استفاده از منابع در دسترس ممكن مي‌شود، يا پاسخي است كه فرد در برابر مشكل از خودش نشان مي‌دهد و در واقع از درون او منشاء مي‌گيرد در مقابله‌ايي كه با تاكيد بر منابع موجود صورت مي‌گيرد، امكانات مادي، براي برطرف كردن مشكل (مانند خطر بدهكاري) ممكن است پولي باشد كه از خویشاوندي قرض گرفته مي‌شود، اما مقابله‌ايي كه به شكل پاسخ به مشكل صورت مي‌گيرد، مثلاً ممكن است اين باشد كه فرد در معرض بيكاري در پي يافتن كار ديگري بر آيد (محمد زاده، 1387). 2-1-3-6 مراحل فشار رواني از لحاظ سازگاري هنگامي كه فرد از يك سو خود را تابع الزاماتي مي‌بيند و از سوي ديگر داراي ظرفيت‌هاي است كه منطبق با نيازها و خواسته‌هايش عمل مي‌كند، اگر هيچ گونه ارتباطي بين آنها مشاهده نكند، دچار ناهماهنگي خواهد شد كه اين ناهماهنگي به طريق مختلف منجر به بروز فشار رواني مي‌گردد و تنها راه غلبه بر برقراري نوعي سازگاري و تجانس مي‌باشد. (ابراهيمي، 1387) هانس سلیه مي‌گويد «امروز ما دريافته‌ايم كه بسياري از بيماري‌هاي رايج، بيشتر به نبود سازگاري در برابر استرس مربوط مي‌شود، تا به حوادث ناشي از ميكروب‌ها و ويروس‌ها. سلیه مراحل فشار عصبي (استرس) را به سر مرحله هشدار، مقاومت و فرسودگي تقسيم مي‌نمايد.» مرحله اول: (هشدار- خطا): ترشح هورمون‌ها افزايش مي‌يابد. بدن در حالت آمادگي نسبي قرار مي‌گيرد. علائم فيزيولوژيكي مانند ضربان قلب و فشار خون رويت مي‌شود. مرحله دوم (مقاومت): ترشح هورمون‌ها به بالاترين حد خود رسيده است، بدن در حالت آمادگي كامل به سر مي‌برد. مرحله سوم (افسردگي): بدن در حالت استراحت و تجديد قوا قرار مي‌گيرد، قدرت دفاعي در برابر بيماري‌ها تضعيف مي‌گردئد و فرد منفعل و فرسوده مي‌شود. 2-1-3-7 پژوهشهای انجام گرفته درباره استرس استرس شديد و بلند مدت نظير تغييرات زندگي (هاركنيس و لوتر، 2001) مي تواند توانايي سازگاري فرد را تحت تاثير قرار دهد، موجب افسردگي شود و ضمن آسيب به بدن، لذت زندگي را از بين ببرد (كي كولت- گلاسر، 2002). از نظر وايت (2000)زماني كه افراد تحت استرس هستند، بايد مهارتهاي مقابله اي لازم را داشته باشند تا بتوانند، اثر استرس را كاهش دهند. چنانچه استرس، مديريت شود و مهارتهاي مقابله اي موثر فراهم شود، فرد قادر خواهد بود تا با نيازها و چالش هاي زندگي خود به شيوه ي بهتري كنار آيد. پژوهش ها نيز نشان مي دهد، آنان كه انتظار خودكارآمدي بيشتري دارند( ماسي جفسكي ،2000) از اعتماد به نفس بالايي برخوردارند (هك هاوزن ، 2001) در زندگي خود تعهد، چالش و كنترل بيشتري اعمال مي كنند، شوخ طبع هستند (گادفري ،2004)از حمايت اجتماعي بيشتري برخوردارند (هاوي ،2000) مقاومت بيشتري در مقابل آن نشان مي دهند و به اصطلاح ديرتر ، پريشان مي شوند و در مقابل پريشاني، مقاوم ترند. تحقيقات مرتبط نشان مي دهد كه بين كيفيت زندگي و متغيرهاي روانشناختي مثل استرس، سرمايه اجتماعي، عزت نفس و ... ارتباط وجود دارد(اسدي، صادقي آذر و همكاران، 2006؛ پسنديده، 1386؛ چن و همكاران، 2007؛به نقل از قاسمي زاد و همكاران، 1389). برخورد با موقعيت هاي استرس زا اغلب باعث پريشاني و كاهش امنيت و سلامت فرد و خانواده و افت سطح كيفيت زندگي مي شود(لوكر و گرگسون، 2003، ترجمه رضایی، 1385). در قرن حاضر، استرس یکی از علل عمده ی بسیاری از بیماریها به شمار می آید و اختلالات روانی، بیماری قلبی، سرطان، ناراحتی های گوارشی، پوستی و مانند اینها، همگی می توانند با فشار روانی پیوند داشته باشد. بر پایه ی برآورد پزشکان، 75 درصد از شکایت های پزشکی، استرس است(کیه کولت و همکاران، 1986). استرس يا فشار رواني از جمله مسايل همه گيري است كه همه انسان ها متناسب با حرفه و موقعيت خود با آن درگير هستند و دامنه نفوذ آن در زندگي فردي و زندگي سازماني بسيار گسترده مي باشد(استورا، 1999). 2-1-3-8 سبک های مقابله با استرس هر فرد، در معرض رويدادهاى استرس آور قرار مى گيرد و آنهايى سالم تراند كه باا سترس هاي طولاني مدت سازگاري پيدا نموده و با استرس هاي كوتاه مدت و گذرا مقابله نمايند. اگر فرد نتواند در زمينه هاى مختلف در برابر استرس سازگاري از خود نشان دهد و يا اينكه با آن مقابله نمايد، دچار اختلال و بيماري مي گردد. هر نوع تنش فيزيولوژيكي و يا رواني، كه تعادل عمومي انسان را مورد تهديد قرار دهد، استرس تلقى مى شود، كه با توجه به شدت و نوع آن مى تواند تعادل زيستي وي را بر هم زند، احساسات منفي ايجاد نمايد و احساس خوب بودن فرد را به مخاطره بياندازد. ممكن است باعث شود ديدگاه فرد نسبت به واقعيت هاتغيير يافته و يا فرآيند تفكر و مشكل گشايي وي را به كلي مختل سازد، مي تواند روابط بين افراد و احساس تعلق نسبت به ديگران را در آنها دگرگون سازد و به طور كلي نگرش افراد نسبت به زندگی را تغییر دهد(سجودی، 1378). خصوصيات و تفاوت‌هاي افراد با يكديگر باعث مي‌شود كه در رويدادهاي استرس زا به گونه‌اي متفاوت با يكديگر عمل نمايند. سن، جنس، سلامتي، موقعيت، نوع ورزش و نوع تغذيه تماماً در رويدادهاي استرس زا داراي اثراتي هستند كه شدت و اثر آن از شخصي به شخص ديگر متفاوت مي‌باشد. در تمام راههاي مداخله كه در برابر استرس تدبير مي شوند،آموزش را عنصري اساسي مي دانند. در حوزه مديريت استرس چند نوع آموزش لازم است:آموزش به فرد براي مقابله با استرس،آموزش به مديران درباره اهميت طراحي شغل،و آگاهي دادن به كاركنان درباره ميزان بروز بي نظمي هاي رواني و در مورد آن دسته از عاملهاي شغلي كه خطر بروز بي نظمي هاي رواني را افزايش مي دهند.البته بسياري از شركتها و سازمانها تنها بر مديريت استرس به عنوان راه مداخله تكيه مي كنند.كه بايد توجه داشت آموزش در برابر مديريت استرس به تنهايي براي برطرف كردن مشكل كافي نيست،بلكه چنين آموزشي را بايد بخشي از راهبرد بزرگتري براي مداخله به حساب آورد.(راس وآلتايمر؛ترجمه خواجه پور،1377). 2-1-3-9 مطالعات پیرامون شيوه ها و راهبردهاى مقابله با استرس روش های مقابله از جمله حل مسأله، روش هایی برای مقابله با استرس و حل مشکلات زندگی می باشند و برای ارتقاء زندگی به مطلوب ترین سطح ممکن، افراد می توانند راه های مختلف مقابله با استرس را بیاموزند (هاوتون، کرک، سالکووسکیس و کلارک، 1385). کنار امدن و سازگاری موفقیت آمیز با محیط اجتماعی مستلزم مجموعه ای از مهارت های حل مسئله بین شخصی است که نمی توان آنها را بوسیله آزمون های رایج یا آزمون های شخصیت اندازه گیری کرد. بر اساس تحقیقات گلدفرید و دیویدسون (1378) حل مسأله نوعی از مقابله متمرکز بر مشکل و سازگار است و موجب خط مشی های هدفمندانه خاصی می شود که افراد بوسیله آن مسأله را تعریف کرده و راه حل های مختلف را تولید نموده، تصمیم گیری کرده و یک راه حل را انجام می دهند. آموزش حل مسأله روش درمانی است که بدان طریق فرد می آموزد تا از مجموعه ای از مهارت های شناختی مؤثر خود برای کنار آمدن با موقعیت های بین فردی مشکل آفرین استفاده کند. رویکرد حل مسأله می تواند در حکم ابزاری برای مواجهه با بسیاری از مشکلات موقعیتی و حل آنها باشد. حل مسأله اغلب با عباراتی چون استقلال و شایستگی و اعتماد به نفس توصیف می شود. در فرایند آموزش حل مسأله پنج مرحله وجود دارد که اکثر نظریه پردازان با آن موافقند و عبارتند از : 1- جهت گیری کلی، 2- تعریف و صورت بندی مسأله، 3- ارائه راه حل های بدیع، 4- تصمیم گیری و 5- تحقیق و بررسی. پژوهش های انجام شده در زمینه سبک های مقابله، تأثیر این مؤلفه بر استرس و سلامت روان را در گستره ای از موقعیت های متفاوت مورد بررسی قرار داده اند. در این راستا پژوهش های انجام شده مواردی همچون دوره انتقال (لامبرت، 2003)، تجربه بیماری از دید بیماران (هولوهان، موس و برناب، 1995)، مقابله با استرس نوجوانی، و مشکلات زناشویی را در نظر گرفته اند. پژوهش های انجام گرفته بر سبک مقابله با استرس اجتنابی نشان داده اند که این راهبرد می تواند در کوتاه مدت بسیار مفید و کارامد باشد ولی در درازمدت جلوی رشد فرایند سلامت روان را سد کند و آسیب های زیادی از قبیل افسردگی و غیره را به فرد وارد آورد (بریانت و هاروی، 1995). رشد سبک های مقابله مذهبی در دوره نوجوانی به عنوان یک فرایند بسیار مهم در نظر گرفته می شود. پژوهشگران بر این عقیده هستند که نوجوانان در این دوره با گستره ای از استرس های جدید روبرو می شوند، آنها بر این باورند که علت عمده این آشفتگی عدم وجود خزانه مناسب و کارامدی از سبک های مقابله با استرس می باشد (گابی و کوراگ، 2004). در پژوهشی که توسط ابراهیمی، بوالهری و ذوالفقاری (1381) بر روی تعدادی از جانبازان قطع نخاع جنگ تحمیلی صورت گرفت حاکی از آن بود که آن دسته از جانبازان قطع نخاعی گه بیشتر از سبک های مقابله هیجان مدار استفاده می کنند از سلامت روان بهتری برخوردارند و امار ابتلای آنان به افسردگی که شایعترین اختلال در این جامعه می باشد بسیار پایین است. سلطانی، نشاط دوست و طاهری (1386) در مطالعه ای رابطه خلاقیت و شیوه های مقابله با استرس را مورد بررسی قرار دادند. نتایج مطالعه این محققان نشان داد که بین خلاقیت و شیوه مقابله اجتناب مدار رابطه معناداری وجود دارد اما بین خلاقیت و شیوه مقابله مسأله مدار و هیجان مدار رابطه وجود نداشت. در تحقیق دیگر که توسط داوری (1386) رابطه بین خلاقیت و هوش هیجانی با سبک های کنار آمدن با استرس بررسی شد. نتایج نشان داد که میان خلاقیت و دو سبک کنار آمدن مسأله مدار و هیجان مدار رابطه معنادار وجود ندارد. دهقانی زاده (1384) در پژوهشی به بررسی تأثیر آموزش مهارت های زندگی (مهارت حل مسئله و تصمیم گیری) بر افزایش خلاقیت دانش آموزان دبستانی پرداخت که نتایج حاکی از آن بود که آموزش این مهارت ها تفاوت معنی داری را در میزان خلاقیت بوجود می آورد. پيرامون شيوه ها و راهبردهاى مقابله با استرس، مطالعات فراوانى در حوزه هاى مختلف انجام شده است. مك كرا (1982)در تحقيقي تحت عنوان تفاوت سني در استفاده از روش هاي مقابله با استرس، با استفاده از چك ليست روش هاي مقابله با استرس و 50گويه اضافي، به بررسي تفاوت سني در استفاده از 28روش مقابله با استرس در نمونه اي از مردان و زنان پرداخت. وى دريافت كه بعد از كنترل نوع استرس، افراد پير و جوان به طور عمومى از روش هاي مشابهي براي مقابله با استرس استفاده مي كنند، اما تفاوت زيادي در عملكرد دو گروه سني در مواجهه با انواع مختلف استرس وجود دارد. بدين صورت كه افراد پيرتر كمتر از روش هاي واكنشي خصمانه و فرار خيالي استفاده مي كنند (برونر و سادارت، 1988). در همين رابطه نتايج فولكمن و همكاران (1987)،در مقايسه نمونه زوج هاي ازدواج كرده 35تا 44ساله با نمونه مردان و زنان 65تا 74ساله، نشان داد كه گروه جوان تر نسبت به گروه پيرتر، بيشتر از روش هاي فعال و اَشكال مشكل محور مقابله (مقابله رويارويي، دريافت حمايت اجتماعي و مشكل گشايي برنامه ريزي شده) استفاده مي كردند در حالي كه گروه پيرتر نسبت به گروه جوان تر بيشتر از روش هاي غيرفعال اَشكال عاطفه محور مقابله (فاصله گيري، مسئوليت پذيري و ارزيابي مجدد)استفاده مي كردند. در اكثر برخوردها نظير برخوردهاي فاميلي، بهداشتي، برخوردهايي كه تغييرپذير ارزيابي مي شوند، برخوردهايي كه تهديدكننده اعتماد به نفس مى باشند، يا برخوردهايي كه تهديدكننده سلامتي هستند، وقتي دو گروه از نظر روش هاى مقابله با استرس، مقايسه شدند، اين تفاوت سني مشاهده گرديد (برونر و سادارت، 1988). كارور و همكاران (1989)، طي مطالعه جداگانه اي نشان دادند كه ارتباط معناداري بين نوع شيوه هاي مقابله با استرس و خصوصيات روان شناختي خاص، با اختلال رواني وجود دارد. نتايج تحقيق آنها نشان داد كه راهبردهاي مقابله متمركز بر مسأله، نظير مقابلة فعال، برنامه ريزي، جلوگيري از فعاليت هاي رقابتي، خويشتن داري، جست وجوي حمايت اجتمايي ابزاري با خوش بيني، كنترل، خودارزشمندي و تيپ شخصيتى همبستگي مثبت و با اضطراب همبستگي معكوس دارد. همچنين برخي از شيوه هاي متمركز بر عاطفه نظير تفسير مجدد مثبت، بازگشت به مذهب و پذيرش با خوشبيني و خودارزشمندي همبستگي مثبت و با اضطراب رابطه معكوس دارد. مقابله هاي كمتر مفيد نظير انكار، تمركز و تخليه احساسات، عدم درگيري رفتاري و استفاده از الكل و ديگر مواد با خوشبيني، كنترل و تيپ شخصيتى همبستگي منفي و با اضطراب، همبستگي مثبت دارد (به نقل از سجودي، 1378)اين يافته ها شواهدي را فراهم كرد كه نوع شيوه هاى مقابله با استرس،تعيين كننده نحوه سازگاري و پيشگيري كننده آن است. هى، زائو، و آرچبولد (2002)دريافتند كه تفاوت معنادارى بين شيوه هاى مقابله با استرس ميان مأموران پليس مرد و زن وجود دارد؛ مأموران زن بيشتر از مأموران مرد شيوه هاى سازنده استفاده مى كنند. هرچند اين نتايج از نظر آمارى معنادار بود، اما تفاوت بين شيوه هاى مقابله غيرسازنده(مخرب)به طور اندكى وجود داشتند. در زمينه مقابله با استرس مطالعات متعددى در بين گروه هاى مختلف جامعه در ايران انجام شده است: بررسي رابطه روش هاي مقابله با استرس با ويژگي هاي فردي در زوج هاى نابارور مراجعه كننده به مركز ناباروري يزد (دافعي ، 1376)؛ بررسي رابطه شيوه هاي مقابله با استرس و حمايت اجتماعي با ميزان افسردگي جانبازان قطع نخاعي (ابراهيمي، بوالهري، و ذوالفقاري، 1381)؛ بررسي رابطه راهبردهاي مقابله اي و سلامت رواني در ساكنين شهر خرم آباد (غضنفري، و قدم پور، 1387)؛ رابطه سبك هاي مقابله با استرس و سطوح سازش روان شناختي با فرايند بهبود بيماران قلبي-عروقي (بشارت، پورنگ، صادق پورطبايي، پورنقاش، و تهراني، 1387)؛ بررسى راهبردهاي مقابله با استرس در زنان مبتلا به سرطان پستان مراجعه كننده به بيمارستان هاي وابسته به دانشگاه هاي علوم پزشكي شهر تهران (حياتي، و محمودي، 1387)؛ رابطه سبك هاي مقابله با استرس و سطوح سازش روان شناختي در بيماران مبتلا به مولتيپل اسكلروزيس (بشارت، براتي، و لطفي، 1387). در زمينه شيوه هاي مقابله با استرس، نوربالا و نريماني (1371)، پژوهشي تحت عنوان بررسي استرس هاي دوران اسارت و شيوه هاى مقابله با آن در گروهي از آزادگان ايراني ساكن تهران انجام دادند. نتايج نشان داد كه سوء تغذيه، تهديد و شاهد رنج و اذيت ديگران بودن و بيماري در موقع اسارت، از جمله شديدترين استرس هايي بودند كه آزادگان در دوران اسارت متحمل شده اند. اما در مقابل اين تجارب استرس زا، آزادگان از يكسري شيوه هاي مقابله اي مثبت و منفي استفاده كرده اند كه يكي از اين شيوه هاي مقابله اي مثبت كه بيشتر از همه براي كنار آمدن با استرس در دوران اسارت توسط آزادگان استفاده شده است، دعا و مناجات كردن بوده است؛ همچنين مشغول كردن خود به خاطرات گذشته، دومين شيوه مقابله با استرس مثبت بوده كه بيشتر از ساير روش ها مورد استفاده قرار گرفته است؛ در مقابل سردرد، افسردگي و گوشه گيري و در خود فرورفتن رو شهاي مقابله با استرس كاركنان پليس درآستانه بازنشستگي و ارتباط با ويژگيهاي فردي آنها از شيوه هاي مقابله اي منفي بوده كه توسط آزادگان در مواجهه با استرس دوران اسارت استفاده شده است. در زمينه رابطه روش هاي مقابله با استرس با ويژگي هاي فردي جانبازان شهر يزد، توانگر (1373)پژوهشي انجام داده كه در آن تعداد 90جانباز شركت داشته اند. ابزار جمع آوري اطلاعات، پرسشنامة ويژگي هاي فردي و مقياس استاندارد روش هاي مقابله با استرس جهت ارزشيابي شيوه هاي مقابله با استرس بوده است. نتايج، حاكي از وجود تفاوت در كاربرد بعضي از روش هاي مقابله اي در بين جانبازان با مجروحيت هاي مختلف مي باشد. همچنين يافته ها نشان داده است كه بين كاربرد روش هاي مقابله با استرس و ويژگي هايي نظير سن، تاهل، رتبه فرزندي، تحصيلات، مدت مجروحيت، تيپ شخصيتي و شكايت از ناراحتي عصبي و اختلال رفتاري، ارتباط معنادار آماري وجود دارد در صورتي كه بين كاربرد اين روش ها و ويژگي هايي چون شغل و تعداد افراد تحت تكفل رابطه معنادار آماري مشاهده نگرديد. آكوچكيان، روح افزا، حسن زاده، و محمدشريفي (1380)، به بررسى ارتباط حمايت اجتماعي با راهبردهاي مقابله با استرس در پرستاران بخش روان پزشكي پرداختند که بين نمره حمايت اجتماعي و سن و سنوات خدمت ارتباط معكوس و معنادار و بين نمره حمايت اجتماعي و تحصيلات ارتباط مستقيم و معنادار مشاهده گرديد. مجردها نيز به طور معناداري حمايت اجتماعي بالاتري دريافت مي كردند. ضمن آنكه بين حمايت اجتماعي و روش هاي مقابله با استرس (حمايت اجتماعي-عاطفي) ارتباط مستقيم و با روش هاي مقابله با استرس (پذيرش و تفكر آرزومندانه)ارتباط معكوس و معنادار وجود داشت. آكوچكيان و همكاران (1380)به نتيجه گيري هاى كلى ديگرى نيز رسيدند هر چه حمايت اجتماعي بيشتر باشد، استفاده از روش هاي مؤثر مقابله با استرس افزايش و استفاده از روش هاي غيرمؤثر كاهش مي يابد. با توجه به افزايش توانايي فرد در مقابله با استرس در صورت حمايت اجتماعي، در شغل هاي بسيار حساس وپراسترسي همچون پرستاري، توجه به افزايش حمايت اجتماعي در قالب بهبود مديريت پرستاري، ارتباطات اداري و تامين اجتماعي بيشتر و بهتر براي پرسنل پرستاري مى تواند مفيد باشد. نريماني، خنيا، ابوالقاسمي، گنجي، و مجيدی(1385)به بررسى ارتباط صفات شخصيتي، استرس و مهارت هاي مقابله با استرس و سيستم ايمني هومورال بدن در پرستاران پرداختند و دريافتند كه عزت نفس در موقعيت هاي استرس زا به خصوص استرس مزمن، مي تواند متغير آنتى بادى IgG را تعديل كند. بنابراين، بايد در مشاغل سخت چون پرستاري در كنار توانايي هاي جسمي، خصوصيات روان شناختي افراد جزو عوامل مهم اشتغال مورد توجه قرار گيرد. بيگام، پاور، و مك دونالد (1988)، با استفاده از مقياس مقابله شاخص استرس شغلى (OSI16)براى بررسى مهارت هاى مقابله در گروهى از مأموران پليس در حال خدمت اسكاتلند كه احتمالا در فعاليت روزمره پليسى به كار مى گرفتند مورد بررسى قرار گرفت تفاوت هايى در شيوه هاى مقابله به طور احتمالى در بين مأموران برحسب سن،جنس و درجه مشاهده شد. به طور كلى، ارجحيت بر راهبردهاى مقابله مسئله محور و عمل مستقيم آشكار بود. به ويژه، مأموران ارجحيتى را براى ايجاد تعادل بين كار و منزل به عنوان وسيله مقابله با عوامل استرس زاى درك شده توسط خود افراد، در كار روزمرة و پريشانى پليسى نشان داده اند. هيچ همبستگى معنادارى بين مقياس هاى مقابله OSI كه توسط 28 GHQ -مورد سنجش قرار گرفت وجود نداشت؛ البته، تاثيرات روانی اندکی متناسب با درجه، جنس و سن آشكار شد. برخي محققان چنين بيان مي كنند كه بسياري از برنامه هاي فعلي مديريت استرس در سازمانها تنها مرهمهايي اند براي دردي به نام استرس. به بيان دقيقتر ،راههاي مداخله اي كه در برنامه هاي فعلي مديريت استرس پيش بيني شده اند در واقع از جنبه هاي گوناگون نارسا از كار در آمده اند.اول اينكه در بسياري از سازمانها اين برنامه ها ماهيتي درماني دارند و در نتيجه زماني به كار مي آيند كه كاركنان دستخوش اثار زيان آور استرس شده اند و بايد چاره اي برايشان انديشيد.از همين رو در طرح ريزي برنامه هاي مداخله بايد در نظر داشت كه استرس بيماري نيست تا پس از آشكار شدن نشانه هاي بيماري و پيامدهاي ناشي از ان نياز به درمان داشته باشد؛بلكه رويكرد درست آن است كه پيش از رخ دادن استرس از ان جلوگيري شود.اشكال ديگري كه در برنامه هاي فعلي مديريت استرس ديده مي شود؛اين است كه سازمانها در برنامه هايي كه به اين منظور تهيه مي كنند شرایط و نياز گروهها را يكسان مي بينند(راس و التمایر، ترجمه خواجه پور، 1377). 2-1-3-10 رابطه استرس با سایر اختلالات فيشر (1994، نقل از ميسرا و كاستيلو،2004)، بر نقش با اهميت و تعيين كنندة استرس تحصيلي در شكل گيري تجارب دانشجويان، در كنار متغير هاي ششگانه (سن، جنس، انگيزة ادامة تحصيل، عزت نفس كلي، مفهوم خود تحصيلي) ديگر تأكيد كردند.توين من و همكاران (2004؛ به نقل از قاسمی زاد و همکاران، 1391)، و شفيع پور و همكاران(2008)، بين كيفيت زندگي و استرس ارتباط معكوس به دست آوردند. يعني هرقدر افراد از كيفيت زندگي بالاتري برخوردار باشند ، ميزان استرس افراد نيز كمتر است.وضعیت های روانشناختی مانند استرس، اضطراب، افسردگی و خشم، ناکامی، هیجانات منفی و... به عنوان عوامل تسریع کننده ی حملات آسم شناخته شده اند (کوهن،1975). استرس زياد باعث افت عملكرد، افزايش تعداد خطاها و كاهش سلامت رواني مي گردد (پورینه و همکاران، 2007). عوامل استرس زاي محيطي در ايجاد و تشديد علايم و نشانه هاي بيماري فشارخون تأثير زيادي دارند برانگيختگي فيزيولوژيكي مفرطي كه در موقعيت هاي استرس زا ايجاد مي شود، باعث افزايش توليد هورمون هاي اپي نفرين و نوراپي نفرين مي شود و به همان نسبت ضربان قلب و فشارخون را بالا مي برد. اين پاسخگويي فيزيولوژيكي مفرط نهايتا احتمال وقوع بيماري فشارخون را افزايش مي دهد (والک، 1957). تحقیقات بالینی نشان داده است که بیماران مبتلا به آسم در پاسخ به استرس، انقباضات بیشتری در قسمت های فوقانی مجاری هوایی نشان می دهد (ریتز، 2000). به طور کلی موقعیت های استرس زا 20 تا 40 درصد حملات آسم بیماران را افزایش می دهند(ایزنبرگ، 1994). همچنین همپوشی این بیماری با اختلالات روانی، که به طور عمده شامل اضطراب و افسردگی است بالا می باشد (دشموک و همکاران، 2007). اختلالات روانی مذکور و وقایع استرس زا باعث افزایش شدت آسم شده، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت را دراین افراد به شدت کاهش می دهد (لیو و همکاران، 2002؛ ریچاردسون و همکاران، 2006). استرس مي تواند باعث افزايش ميزان افسردگي، کاهش رضايت شغلي، نقص در ارتباطات فردي و حتي افکار خودکشي شود. هم چنين، استرس مي تواند با کاهش تمرکز مراجع و ايجاد اختلال در مهارت هاي مربوط به تصميم گيري و با تأثير بر تواناييهاي متخصص سلامت روان در برقراري ارتباط درماني قوي با مراجع، موجب کاهش تأثير مداخله های روان شناختی شود (شاپیرو، 2005). استرس ناشي از ديابت علاوه بر اثرات سوء جسمي، اثر منفي رواني نيز دارد (پیبرنیک-اکانوویچ و همکاران، و همکاران، 2005). بررسي هاي اخير نشان داد ه اند كه اكثريت افراد داراي لوپوس اریتماتوز سیستمیک معتقدند كه استرس در شروع و تشديد بيماري آنها نقش عمده اي ايفا كرده است(کوتو و همکاران، 1999). 2-1-4 کودکان بی سرپرست و بد سرپرست دوران نوجوانی به خاطر نقش و اهمیتی که در زندگی انسان دارد،در هر زمان مورد توجه دانشمندان،روانشناسان و نویسندگان آن عصر بوده است.روان شناسان مختلف این دوران را احساس گرایی،عاطفه پرستی،دوره بحران هاي سازنده و دوره فشارو طوفان نامیده اند( پروت،1383) .همه این اشارات و توجهات نشان دهنده اهمیتی است که این دوره از زندگی می تواند داشته باشد.همه این ویژگی ها باعث می شود که التهابات ،اضطراب ها و دگرگونی ها در نوجوان به وجود آید و جلوه هاي غیر معمول و به ظاهر غیر عادي در او ظاهر شود .طبیعی است که پدیدار شدن این حالت ها در نوجوان،رفتارهاي ویژه اي را از سوي والدین و مربیان می طلبد. با توجه به اینکه ایران کشوري جوان می باشد مخاطراتی مثل بحران هویت در نوجوانان، افزایش روزافزون بیکاري و سردرگمی در جوانان و عدم استقلال آنها می تواند قابل پیش بینی باشد. لذا در این بین غیر طبیعی نیست که به علت مشکلات فوق الذکر بنیاد و بنیان خانواده ها سست شده و محصولات ناخوشایندي چون خانه هاي کودکان و نوجوانان بی سرپرست پدید خواهد آمد. دراین مجتمع هاي شبانه روزي کودکان و نوجوانانی وجوددارند که شامل این طبقات می شوند: فرزندانی که والدین آنها به علل اعتیاد یا قاچاق مواد مخدر زندانی شده اند ، آنهایی که به علت مشکلات درون خانوادگی و فوت والدین و عدم صلاحیت والدین از منزل فرار کرده اند (احمدی، 1380). در عصر حاضر، جامعه ما والبته بسیاری از جوامع دنیا با یک دشواری و معضل بزرگی به نام کودکان بدسرپرست ویا کودکان بی سرپرست روبرو هستند کودکان بدسرپرست واقعیت تلخ جامعه هستند که به دور از مهر و محبت وتربیت والدین قرارمی گیرند و همین دوری از مهر و محبت تأثیرات منفی زیادی روی آنها گذاشته است ، زیرا انسان وقتی یک گام در جهت رشد و شخصیت خود برمی دارد،نیازهایی از قبیل تعلق داشتن ونیاز به تحسین ومحبت دارد در حالی که کودکان بدسرپرست از این نیازها پاسخی دریافت نمی کنند و دچار بحران ها و آسیب هایی می شوند که به واسطه تزلزل در بنیان خانواده ها ایجاد شده و آن ها را قربانی خود ساخته است. مطالعه پیشینه هاي موجود در مورد نوجوانان بدسرپرست و بی سرپرست و مقایسه آن با افراد عادي نشان می دهد رشد و رفتار افراد متاثر از نوع خانواده اي است که در آن زندگی می کنند.به علاوه نتایج نشان می دهد که نوجوانانی که در خانه هاي تک والدینی زندگی می کنند یا نوجوانانی که به فرزندي پذیرفته می شوند در معرض خطر بالاتري براي رفتار ها ي غیر انطباقی می باشند.مطالعات نشان می دهد که این پیامدهاي منفی ناشی از شماري دلایل نظیر ماهیت رابطه فرد با سایر اعضاي غیر خانواده اصلی خودش،چگونگی نظارت یا مراقبت رفتارهاي فرد توسط والدین و عوامل موثر دیگري نظیر کیفیت رابطه با همسالان و مهارت هاي تفکر شناختی بین فردي است (کی پسلی، 1988؛ نقل از ولف، 2000). در گزارشی از کودکان کانون اصلاح وتربیت مشخص شده است که%99کودکان بزهکار دارای والدین زود خشم و مهاجم بوده اند و کودکانی که دست به خودکشی زده اند مورد شکنجه وآزار قرار می گرفتند. در این زمینه وجود کودک آزاری جسمی وعاطفی بیشترین آمار را به خود اختصاص داده است. روزانه مواردی در خصوص کودکان بدسرپرست که مورد آزار جسمی وعاطفی قرار می گیرند گزارش می شود که به قاچاق مواد مخدر و فروش مواد مخدر،کارهای سخت و زیانبار، ممانعت از تحصیل ، اخراج از خانه ،فرار ازخانه،عدم دسترسی به خدمات درمانی بهداشتی و ده ها معضل دیگر گرفتار و محکوم می شوند. یکی از آسیب های جدی که جامعه را تهدیدمی کند گسترش کودکانی است که به دلایل گوناگون همه وقت خود را در خیابان می گذرانند و از طریق تکدی گری، بزهکاری ، شغل های کاذب امرارمعاش می کنندکه این معضل ها پیامدهای ناگواری را در آینده نه چندان دور برای جامعه در پی خوهد داشت. برای جمع آوری این کودکان مراکزی وجود دارد که یکی از آنها خانه ی سبز و ریحانه است که برای جمع آوری کودکان به وجود آمده است این کودکان در خیابان ها و چهارراه ها شب و روز خود را سپری می کنند و هر روز به تعداد آن ها اضافه می شود. آمار نشان می دهد تهران بیشترین کودکان خیابانی را در خود جای داده است. دو مرکز مهم مذهبی مشهد و قم و استان های گلستان،لرستان،فارس وخوزستان تعداد زیادی کودکان خیابانی دارند . زندگی در خیابان مشکلاتی برای کودکان ایجاد می کند مشکلاتی اعم از سوءتغذیه بیمارهای مزمن گوارشی پوستی جای خواب ومحل زندگی آلوده وبیماری های واگیردار که باعث می شود این کودکان نیز در معرض درگیر شدن در فعالیت ها وموقعیت های خطرناک وغیرقانونی قرار بگیرند.استثمار جنسی واعتیاد به موادمخدر وابستگی هر چه بیشتر به گروهای قاچاق موادمخدر از جمله مشکلات آنهاست که این وابستگی باعث بروز بیمارهای خطرناک می شود.از این جهت فرهنگ خشن خیابانی از ویژگی های رفتاری واخلاقی این کودکان است که رفتارهای ضداجتماعی به دنبال دارد کودکی که در محیط ناسالم وبیمار رشد می کند بیشتروقت خود را در خیابان ها و به جرم وبزهکاری گذرانده به همین جهت نمی تواند ارتباط اجتماعی مناسبی با دیگران داشته باشد در تمام جوامع کودکان ونوجوانان خیابانی برای ادامه زندگی به حمل ونقل زباله،شستن اتومبیل،دست فروشی ومشاغل غیرقانونی مانند فروش مواد مخدر مشغول اند این کودکان کمتر به مدرسه می روند وکمتر به مراحل تحصیلی می رسند این کودکان به دلیل نداشتن سرپرست مناسب دیر یا زود به خیابان ها راه می یابند وزندگی خیابانی را از سر می گیرند(تبریزی، 1390). 2-2 پیشینه پژوهش 2-2-1 پژوهشهای داخلی طبق پژوهش سهرابی (1369)، اختلال رفتاري،اضطراب و افسردگی بیش از سایر اختلالات رفتاري مطرح در بین نوجوانان محروم از والدین بوده است،همچنین اختلالات رفتاري دربین نوجوانان 13 ساله ،نسبت به سایر گروه هاي سنی (15، 16، 17)، شیوع بیشتري دارد .محرومیت از والدین براي کودکانی که در سنین پایین تري قرار دارند نسبت به کودکان بزرگ تر آسیب زاتر بوده است. لذا علی رغم کوچک سازي و تاکید بر مراکز شبه خانواده هنوز هم ما شاهد طیف هاي مختلف سنی ، تحصیلی و غیر تحصیلی اعم از شاغل و غیر شاغل و حتی داراي ملیت هاي مختلف در این مراکز هستیم.و تعاملات بین این طبقات می تواند باعث ناسازگاري و ناآرامی شود . رستگاران (1372)، نشان داد روش هایی که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند در شکل گیري رشد دوران کودکی و خصایص بعدي شخصیت و رفتارآنها تاثیر فراوان و عمیقی دارد. الگوها و رفتارها ي نادرست والدینی و رفتارهاي ناسالم ،میتواند منجر به ایجاد طرح واره هاي ناسازگار اولیه سخت و در نهایت بروز مشکلات رفتاري ، اختلالات هیجانی، اختلالات شخصیت و ...شود. مطالعات مصلحی (1373)، نشان داد بین دو گروه دختران بی سرپرست و عادي ،در میزان آشفتگی فکري، افسردگی ،ناسازگاري هاي اجتماعی،سوء ظن و بدبینی،گوشه گیري،افکارعجیب و غریب و احساس عدم امنیت تفاوت معناداري وجود دارد،همچنین این پژوهش حاکی از آن است که برخی از دختران بی سرپرست احتمالا دچار اختلالات روانی از جمله اختلال شخصیت و رفتارو...هستند. تیزهوش (1378)، در مطالعات خود نشان داد که مشکل نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست به واسطه وجود طیف وسیعی از اختلال های رفتاری، عاطفی، احساس طرد شدگی، خودکارآمدی و حرمت خود پایین مشکل جدی و قابل تامل است . محمدی و حاجی علیزاده (1383) در مطالعه بر روی 40 دانش آموز پسر پایه دوم دبیرستان نشان دادند که نوجوانان مبتلا به اختلال رفتار ناهنجاری در مقایسه با نوجوانان عادی، به طور معناداری از سبک های مثبت حل مسئله کمتری استفاده می کنند. صدیق (1384) نشان داد به علت مشکلات ساختاري خانواده و از هم پاشیدن آن و از جهت اینکه فرزندان این مجتمع ها نوعا از طفولیت طعم زندگی را لمس نکرده و همواره در تنش و کشمکش و بی مهري ، در محیط هاي مملو از ترس و وحشت و بعضا نا خواسته متولد شده و ادامه زندگی داده اند مشکلاتی براي آنها بوجود آمده است بدین ترتیب این فرزندان دچار مشکلاتی از جمله صرع ، اختلالات تبدیلی و زمینه هاي اضطرابی و واکنش هاي نوروتیک شده اند. از جمله مشکلات دیگري که در این فرزندان نسبت به نرم جامعه بیشتراست می توان به این موارد اشاره کرد : شب ادراري ، ناخن جویدن ،پرخاشگري ، دروغ گویی ، بی قراري ، انزوا ، کمرویی ، احساس بی ارزشی ، عزت نفس پایین ، احساس حقارت ، کاهش قدرت تصمیم گیري ،آشفتگی فکر ،شیشه شکستن ،حالت هاي سادیستی و مازوخیستی،هراس ، افسردگی مشکلات تحصیلی ،بیش فعالی همراه با کمبود توجه ،تکانه اي بودن، اقدام به خود کشی، رگه هایی ازاختلال شخصیت خود شکن ، رگه هایی ازاختلال شخصیت منفعل مهاجم، و حتی اختلالات سلوك، اختلال پارانوئیدي و نیز اختلالات جنسی و اعتیاد به مواد استنشاقی مثل بنزین و حتی آشغال خوري نیزدیده شده است. در مطالعه فرنیا و همکاران(1385)، ميزان استرس، شيوه هاي مقابله اي و ارتباط آن با سلامت عمومي افراد وابسته به مواد افيوني و غير وابسته به مواد افيوني بررسي شده است. نوع مطالعه مورد – شاهدي است. جمعيت مورد مطالعه 63 فرد وابسته به مواد افيوني بوده اند و گروه شاهد 63 فرد غير وابسته به مواد افيوني بوده كه از نظر سن و جنس با گروه مورد مطالعه همتاسازي شده اند.ابزارهاي اندازه گيري، پرسشنامه شيوه هاي مقابله با استرس، پرسشنامه سلامت عمومي و زمينه ياب تجارب زندگي بوده است. نتايج نشان دهنده تفاوت معني دار بين دو گروه از نظر ميزان و شدت استرس، شيوه هاي مقابله اي و سلامت عمومي مي باشد. همچنين ارتباط شيوه هاي مقابله با استرس و سلامت عمومي افراد وابسته به مواد افيوني معني دار است اما در گروه غير وابسته به مواد افيوني معني دار نمي باشد. مطالعه نشان مي دهد كه افراد وابسته به مواد افيوني شيوه هاي مقابله اي ناسازگارانه اي دارند كه با استرس هاي زيادي كه متحمل مي شوند و نيز خطر تضعيف سلامت عمومي آنان در ارتباط است. نتايج پيشنهاد مي كند كه شيوه هاي مقابله اي يك عامل كليدي در ارزيابي ارتباط بين استرس و سلامت عمومي در افراد وابسته به مواد افيوني مي باشد. در پژوهش بشارت(1386)، رابطه بین ابعاد شخصیت و سبک های مقابله با استرس در یک نمونه دانشجویی مورد بررسی قرار گرفت. هدف اصلی پژوهش حاضر مطالعه نوع رابطه ابعاد شخصیت شامل نوروزگرایی، برون گرایی، تجربه پذیری، همسازی و وظیفه شناسی با سبک های مقابله مساله مدار، هیجان مدار مثبت و هیجان مدار منفی بود. 378 دانشجو (176 پسر و 202 دختر) از رشته های مختلف دانشگاه تهران در این پژوهش شرکت کردند. از آزمودنی های خواسته شد ""مقیاس شخصیت نئو" و ""مقیاس سبک های مقابله تهران"" را تکمیل کنند. برای تحلیل داده های پژوهش از شاخص ها و روش های آماری شامل فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیار، آزمون t، ضرایب همبستگی و تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که نوروز گرایی، برون گرایی و وظیفه شناسی می توانند تغییرات مربوط به سبک های مقابله مساله مدار و هیجان مدار منفی را پیش بینی کنند؛ تجربه پذیری می تواند تعییرات مربوط به سبک های مقابله مساله دار و هیجان مدار منفی را پیش بینی کند، و همسازی فقط تغییرات مربوط به سبک مقابله هیجان مدار منفی را پیش بینی می کند. بر اساس یافته های پژوهش چنین نتیجه گیری شد که خصیصه های شخصیتی بر راهبردهایی که فرد در مقابله با استرس های زندگی از آنها استفاده می کند تاثیر می گذارند. يافته هاي مکري و همکاران(1386)، نشان دهنده ي بالاتر بودن ميزان تکانشگري حرکتي و کژکنشي در مصرف کنندگان هروئين در مقايسه با مصرف کنندگان ترياک و درجه ي بالاتر تجربه طلبي و خستگي پذيري در مصرف کنندگان کراک بود. گروهي که ولع بيشتري را با توجه به ابزار سنجش ولع تجربه کرده بودند، ميزان بالاتري را در بي برنامه گي ، تکانشگري حرکتي و شناختي و نمره ي کل در آزمون بارات نشان دادند همچنين ميزان ولع مصرف در آزمودني ها با توجه به سن آنان و نمره ي تکانشگري عملکردي ارتباط معکوس معني دار و با نمره ي کلي مقياس تکانشگري بارات ارتباط مستقيم معني دار نشان داد. اين محققان نتيجه گرفتند که ويژگيهاي شخصيتي، مي توانند عامل پيش بيني کننده ي مهمي براي ميزان ولع مصرف در معتادان مواد افيوني باشند، لذا توجه به اين جنبه ها را در جهت انتخاب مناسب درمان روانشناختي جهت کنترل ولع مصرف که از ديدگاه آنان مهمترين پيشايند بازگشت به مصرف مواد است بااهميت دانستند. شاهقلیان، مهناز (1387)، بر روی 50 نفر از دانش آموزانی که پدرشان دور از آنها و شاغل در عسلویه بود در مقایسه با 50 دانش آموزی که پدر در محل سکونت شان شاغل بود، مطالعه کرد. نتایج نشان داد تفاوت معناداری بین دو گروه در خرده مقیاس های اختلال رفتاری شامل بیش فعالی، پرخاشگری، اضطراب-افسردگی، کمبود توجه و حواس پرتی وجود داشت. غرایی، محمدی و اصغر نژاد فرید (1387)، در مطالعه با عنوان ارتباط اختلالات رفتاری با سبک ها و راهبردهای مقابله ای دانش آموزان، 420 نمونه شامل 195 نفر پسر و 225 نفر دختر را به طور تصادفی انتخاب کردند. نتایج مطالعه نشان داد سبک های مقابله ای کارآمد و ناکارآمد و راهبردهای مربوط به آنها توانایی پیش بینی معنادار اختلال های رفتاری را دارند و راهبردهای مقابله ای می توانند بخشی از تغییرات مربوط به اختلال رفتاری را تبیین کنند. در ارتباط با تکانشگري و اختلالات مرتبط با اين اختلال ، مي توان به پژوهش ( اختياري و بهزادي ،1387) اشاره نمود که رفتارهايي از قبيل سوء مصرف مواد ، بزهکاري ، وسواس بيمارگونه ، آتش افروزي ، مي بارگي ، خشونت ،قماربازي هاي بيمارگونه ، رانندگي در هنگام مستي و رفتارهاي جنسي پرخطر را نشان دادند. در مطالعه اي که رضوان فرد وهمکاران(1389)با هدف بررسي رابطه ويژگيهاي شخصيتي و تکانشگري با ميزان وابستگي نيکوتين در افراد سيگاري با استفاده از 30 دانشجوي رشته پزشکي غير سيگاري و59 دانشجوي رشته پزشکي سيگاري انجام دادندبه اين نتيجه دست پيدا کردند که عواملي هم چون نمرات افسردگي،تکانشگري حرکتي،مخاطره جويي،تکانشگري حس جويي،ماجراجويي ،تجربه جويي،رفتارهاي کنترل نشده،نوجويي،فقدان پشتکار و فقدان خودراهبري نقش موثري در پيش بيني وابستگي زياد افراد به سيگار داشتند،همچنين سه عامل مخاطره جويي،حس جويي و رفتارهاي کنترل نشده نقش مهمي در پيش بيني وابستگي کم افراد به سيگار ايفا مي کردند. با توجه به نتایج مطالعه کاملی و همکاران (1390)، که بر روی دختران بی سرپرست و بد سرپرست انجام داد می توان بیان نمود که احتمالاً اثربخشی درمان می تواند باعث افزایش مهار تهاي حل مسأله و تغییر سبک هاي مقابله اي در دختران بی سرپرست و بدسرپرست وزمینه ساز بهبود سازگاري اجتماعی در زندگی آنها شود. بنابراین بین مهارت های مقابله ای و مشکلات هیجانی ایشان رابطه وجود دارد. هدف پژوهش بیرامی و همکاران(1390)، مقایسه ی تکانشگری و خرده مقیاس های آن در بیماران مبتلا به اختلالات خوردن، وسواس و گروه بهنجار بود.این مطالعه با روش نمونه گیری در دسترس انجام شد. برای جمع آوری اطلاعات از آزمون تکانشگری بارات استفاده شد. میزان بالای تکانشگری و مولفه های آن در بیماران قابل توجه بود و می تواند توجیه کننده ی مشکلات این بیماران در بازداری رفتاری و به تاخیر انداختن نیازها باشد. هدف پژوهش پارسامنش، برجعلی و منصوبی فر(1390) بررسي اثربخشي برنامه آموزش مهارت مديريت استرس بر افزايش ميزان كيفيت زندگي و دو بعد آن(سلامت جسمي و رواني)در زنان شاغل بود. طرح پژوهشي حاضر از نوع شبه آزمايشي مداخله اي(پيش آزمون- پس آزمون – پيگيري)با گروه كنترل و از تحقيقات كاربردى- بنيادى بود. جامعه آماري شامل كليه كاركنان زن شركت همكاران سيستم بود. بدين منظور تعداد 30نفر از جامعه مذكور به طور تصادفي انتخاب شده و در دو گروه كنترل و گروه آزمايش جاي گرفتند. ابزار گردآوري داده ها مقياس كوتاه كيفيت زندگي سازمان بهداشت جهاني بود. به منظور تحليل داده ها از آزمون ميانگين دو گروه مستقل براي نمرات افتراقي استفاده شد. نتايج بدست آمده بيانگر اين است كه آموزش مهارت مديريت استرس، ميزان كلي كيفيت زندگي و دو مولفه آن(سلامت جسمي و رواني)زنان شاغل گروه آزمايشي را به طور معناداري افزايش داده است. هدف پژوهش موسوی و حمدی(1390)بررسی تاثير اختلال وسواسی- جبری مادران در رفتارهای ناهنجار کودکان بود. در اين مطالعه مورد- شاهدی در کل 100 کودک شرکت داشتند. پنجاه کودک 6 تا 11 ساله که مادرانشان به دليل اختلال وسواسی- جبری به مرکز روانپزشکی بندرعباس مراجعه کرده بودند و با انجام مصاحبه روانپزشکی و نيز آزمون استاندارد ييل- براون اختلال در آن‌ها تاييد شده بود و پنجاه کودک با همان سن و با مادران سالم که سلامت روانی آن‌ها با مصاحبه روانپزشکی و نيز آزمون‌های استاندارد شخصيت مينه سوتا و سلامت عمومی تاييد شده بود بر اساس آزمون رفتاری اخن باخ مورد مقايسه قرار گرفتند. مقياس‌های شکايات جسمانی، اضطراب و افسردگی، مشکلات اجتماعی، در کودکان با مادران وسواسی- جبری افزايش معنی‌داری داشت و برون‌گرايی و درون‌گرايی در اين کودکان به‌طور معنی‌داری بيشتر بود. انزوا طلبی، اختلال توجه، مشکلات تفکر و بزهکاری در کودکان دو گروه تفاوت مشخصی از نظر آماری نداشت. نمره کلی اختلالات رفتاری در کودکان با مادران دچار اختلال وسواسی- جبری به‌طور معنی‌داری بيشتر بود. نتیجه گیری این محققان بدین شرح بوده است : اختلالات رفتاری درکودکان با مادران وسواسی- جبری شايع‌تر است و ضمن درمان مادران بايستی به کودکان آن ها نيز توجه درمانی کافی شود. هدف پژوهش صالحی و همکاران(1390)، مقایسه سلامت عمومی، سبکهای مقابله ای و شادکامی مادران کودکان معلول جسمی حرکتی و سالم بود. نتایج پژوهش نشان داد تفاوت معناداری بین میزان سلامت عمومی و شادکامی دو گروه از مادران وجود داشت. و بین استفاده از سبک های مقابله با بحران در دو گروه مادران تفاوت معناداری داشت. همچنین، ارتباط معناداری بین شیوه ی مقابله مساله مدار با شادکامی و سلامت عمومی بدست آمد، بدین معنی که با افزایش مقابله ی مساله مدار، سلامت عمومی و شادکامی افزایش یافت. مادران کودکان معلول جسمی حرکتی از میزان سلامت عمومی و شادکامی کمتری برخوردار هستند و در مقایسه با مادران کودکان سالم به منظور مقابله با استرس ها، بیشتر از واکنش هیجان مدار و اجتنابی استفاده می کنند. هدف پژوهش عظیمی، حسنوندی، ولی زاده و حمید(1390)، بررسي رابطه عوامل مدل پنج عاملي شخصيت و تكانشگري بوده است. پژوهش حاضر يك طرح توصيفي از نوع همبستگي بود. براي بررسي رابطه پنج عامل شخصيت و تكانشگري از ضريب همبستگي پيرسون استفاده شد و به منظور تعيين ميزان تأثير متغيرهاي شخصيت بر تكانشگري، تحليل رگرسيون انجام گرفت. تفاوت سطح تكانشگري دختران و پسران نيز توسط آزمون t براي گروه هاي مستقل بررسي شد. پرسشنامه ها بين 226 دانشجوي دختر و پسر دانشكده هاي مختلف دانشگاه جندي شاپور اهواز به شيوه نمونه گيري در دسترس توزيع گرديد. در مجموع 220 پرسشنامه بررسی شد (119 پسر و 101 دختر). بر اساس تحليل همبستگي، روان رنجور خوبي با نمره كل تكانشوري همبستگي مثبت معنادار و ساير عوامل همبستگي منفي معنادار داشتند. بر اساس نتايج تحليل رگرسيون، وجداني بودن، توافق پذيري، گشودگي به تجارب و روان رنجور خوبي به ترتيب قوي ترين پيش بين هاي نمره كل تكانشگري بودند. وجداني بودن، روان رنجور خوبي و برون گرايي، تكانشوري شناختي را پيش بيني مي كردند وجداني بودن، گشودگي به تجارب و توافق پذيري قادر به پيش بيني بي برنامه گي بودند. تكانشگري حركتي نيز تنها توسط وجداني بودن و توافق پذيري پيش بيني مي شد. نتايج مقايسه سطح تكانشگري دختران و پسران در اين پژوهش، جز در خرده مقياس تكانشگري حركتي تفاوت معناداري نشان نداد. اسدالهي (1390)در پژوهشي با هدف بررسي رابطه ي بين تکانشگري ،توانايي حل مساله اجتماعي و وابستگي به موادمخدر (689=n) با استفاده از زندانيان 10 استان کشور و استفاده از پرسشنامه هاي تکانشگري بارات،فرم کوتاه پرسشنامه توانايي حل مساله اجتماعي زوريلا،پرسشنامه پرخاشگري عمدي/تکانشي و پرسشنامه ميزان وابستگي به مواد انجام داد نتايج نشان داد که توانايي حل مساله اجتماعي،تکانشگري و وابستگي به مواد در فهم و پيش بيني پرخاشگري بااهميت هستند بگونه اي که ارتباط نقش دزدي،کلاهبرداري و ساير جرائم تاييد شد اما در مدل برازش يافته براي جرائم نزاع،خشونت و قتل اين نقش تاييد نشد. همچنين در مدلهاي بررسي تکرار جرم نيز نقش تعيين کننده توانايي حل مساله براي جرائم دزدي،کلاهبرداري ،جرائم مالي و ساير جرائم تاييد شد.محاسبه شاخصهاي برازش مدل در اين پژوهش نشان دادکه داده ها بامدلهاي پيشنهادشده توسط موران وهمکاران(2002) برازش خوبي دارند. در پژوهشي که توسط حکمي(1390)، انجام گرفت يافته ها نشان داد که بين روان رنجوري، گشودگي ، تکانشگري شناختي و جهت گيري مذهبي در ميان افراد عادي و زندانيان تفاوت معناداري وجود ندارد اما بين برونگرايي ، موافق بودن ، وجداني بودن ، بي برنامه گي ، تکانشگري حرکتي ، تکانشگري کل در ميان افراد عادي و زندانيان تفاوت معنادار وجود دارد. بساک نژاد، هومن و قاسمی نژاد (1391)، در مطالعه ای نشان دادند که مبتلایان به اختلال خوردن از انواع سبک های مقابله ای اجتنابی برای رویارویی با فشارهای روانشناختی استفاده می کنند و اختلال خوردن نیز نوعی سبک رویارویی با مشکلات زندگی است. هدف پژوهش درتاج(1392)، بررسی رابطه بین توانایی حل مسئله اجتماعی، تکانشگری و وابستگی به مواد در زندانیان استان کرمان به منظور ارائه مدل پرخاشگری بود. براساس منابع موجود، مدلی از پرخاشگری که شامل تکانشگری، توانایی حل مسئله اجتماعی و وابستگی به مواد بود، با تحلیل مسیر و با کمک رگرسیون چندگانه، روی نمونه ای از زندانیان مرد بالای 18 سال با حداقل سواد سیکل در استان کرمان ( زندان‌های کرمان، رفسنجان و زرند)، که سابقه مصرف مواد را داشته‌اند، مورد بررسی قرار گرفت. برای جمع‌آوری اطلاعات ازپرسشنامه تکانشگری بارات، فرم کوتاه پرسشنامه توانایی حل مسئله اجتماعی زوریلا، پرسشنامه پرخاشگری عمدی/تکانشی و پرسشنامه میزان وابستگی به مواد استفاده شد. نتایج نشان داد که توانایی حل مسئله اجتماعی، تکانشگری و وابستگی به مواد در فهم و پیش بینی پرخاشگری با اهمیت هستند، همچنین محاسبه شاخصهای برازش مدل نیزنشان داد که داده ها با مدل نهایی برازش خوبی دارند. 2-2-2 پژوهش های خارجی ایزنستات (1978)، با مطالعه زندگی نامه 699 نفر از بزرگان به این نتیجه رسیده است که یتیمی و داغداری در کودکی، مشخصه بارزی از آنان بوده است. و وودوارد (1974)، نیز اشاره می کند که دو پنجم دانشمندان شهیر یکی از والدین خود را در دوره کودکی از دست داده اند. بکر (1974)، مشاهده کرده است که افراد محروم از پدر، به طور معناداری خلاق تر از افراد واجد پدرند. بلک و نواکو (1993) در تحقیق خود مهارت های مقابله ای، نظارت خود، کاهش برانگیختگی کارکردها و اشکال مختلف خشم را به صورت درمان انفرادی به آزمودنی ها آموزش دادند. نتایج نشان داد که پرخاشگری کاهش یافته و رفتار های مناسب اجتماعی در افراد مشاهده می شود. برنامه پیگیری نشان داد که 21 هفته پس از مداخله اثرات آموزش همچنان پا برجاست. در این پژوهش فقط مؤلفههای رفتاری خشم مورد ارزیابی قرار گرفت. کی پسلی (2000، به نقل از ولف، 1988)، به مطالعه پیشینه هاي موجود در مورد نوجوانان بدسرپرست و بی سرپرست و مقایسه آن با افراد عادي پرداخت. او در مطالعاتش نشان می دهد رشد و رفتار افراد متاثر از نوع خانواده اي است که در آن زندگی می کنند.به علاوه نتایج نشان می دهد که نوجوانانی که در خانه هاي تک والدینی زندگی می کنند یا نوجوانانی که به فرزندي پذیرفته می شوند در معرض خطر بالاتري براي رفتار ها ي غیر انطباقی می باشند.مطالعات نشان می دهد که این پیامدهاي منفی ناشی از شماري دلایل نظیر ماهیت رابطه فرد با سایر اعضاي غیر خانواده اصلی خودش،چگونگی نظارت یا مراقبت رفتارهاي فرد توسط والدین و عوامل موثر دیگري نظیر کیفیت رابطه با همسالان و مهارت هاي تفکر شناختی بین فردي است. ولف (2005)، در مطالعات خود نشان داد محیط مراکز شبانه روزی از نظر عاطفی، هیجانی واجتماعی دارای مشکلات اساسی است و اکثر کودکان ساکن در این مراکز از نظر تحول روانی، اجتماعی و شناختی از کودکان همسال خود که با خانواده زندگی می کنند عقب تر هستند. محققاني همچون لنگاو، استورمشك (2005)، در پژوهششان به اين نتيجه رسيدند كه وجود منابع حمایتی و تنش زای متفاوت ، سبک های متفاوت تعاملی و ارتباطی ، انتظارات دیگران ، شیوه های مقابله با تنش متفاوت و نقش های جنسیتی متفاوت برای هر جنس، قادرند سلامت روانی را به صورت منفی یا مثبت تغییر دهند.( لنگاو و استور مشک ، 2005). ريب وهمکاران(2006)، در پژوهشي که نشان دهنده ي ارتباط ميان تکانشگري و عملکرد شناختي بود نتيجه گرفتند که پيامدهاي تکانشگري هميشه منفي است. آنها ارتباط ميان تکانشگري با شماري از آسيب ها را نشان دادند و نتيجه گرفتند که يکي از مهم ترين عوامل خطر شخصيتي گرايش به مصرف مواد به شمار مي رود. ماسیس و همکاران (2007)، بر روی مقایسه مشکللات رفتاری و هیجانی کودکان بی سرپرست و کودکان دارای سرپرست کشور اوگاندا مطالعه کردند. در این مطالعه 210 کودک بی سرپرست و 210 کودک عادی به طور تصادفی انتخاب شده و پرسشنامه اختلال رفتاری راتر (فرم والدین)، روی آنها اجرا شد. هر دو گروه کودکان بی سرپرست و کودکان عادی سطوح بالایی از آشفتگی روانشناختی را نشان دادند اما در داشتن اختلالات روانپزشکی جدی مانند سایکوز، اختلالات خلقی و یا سندرم روانی ارگانیک تفاوت معناداری بین دو گروه مشاهده نشد. در هر دو گروه دارا بودن پریشانی روانی همراه با عملکرد ضعیف تحصیلی بود و گروه کودکان بی سرپرست مشکلات هیجانی و رفتاری بیشتری داشتند. نتایج نشان داد که کودکان بی سرپرست نیازهای هیجانی، کمبود احساس امنیت، سوء استفاده و غفلت بیشتری را تجربه کرده اند. آنها قدرت سازگاری بیشتری را نشان دادند و میزان تاب آوری بالاتری را گزارش کردند. واتز و همکاران (2007)، بر روی مسائل مربوط به سلامت کودکان بی سرپرست و کودکان آسیب پذیر مطالعه کردند. آنها با در نظر داشتن مشکلات تغذیه ای و خدمات مربوط به سلامت جسمی این گروه از کودکان به این نتیجه رسیدند که عواملی غیر از عوامل تغذیه ای و سلامتی جسمانی مسئول بیماری های جسمانی این کودکان است. در واقع آنها به عوامل روانشناختی به عنوان عامل آسیب ساز جهت ابتلا به بیماری های جسمانی در کودکان بی سرپرست و آسیب پذیر نام بردند. بیلوکس و همکاران(2007)، در پژوهشی به ارتباط بین تکانشگری و اعتیاد و وابستگی روانی به تلفن همراه در میان 108 دانشجوی زن مقطع کارشناسی پرداختند. ارزیابی حاصله از پژوهش چهار جزء متفاوت تکانشگری، یعنی فوریت، بی برنامگی، عدم پشتکار و هیجان خواهی را نشان داد. مطالعات زاپف و همكاران (2008)، نشان داد كه رفتارهاي سرد والديني و محافظت بيش از حد والدين موجب اختلالات رواني در نوجوانان مي شود و در آينده بر نوع رابطه ي آنها با همسرانشان تاثير خواهد گذاشت. ریز کاسارز و همکاران (2009)، در مطالعه ای که بر روی رابطه بین بی سرپرستی با علائم افسردگی در کودکان و نوجوانان نامبیا انجام دادند، 157 دانش آموز کلاس اول تا کلاس دهم انتخاب شدند. نمونه با میانگین سنی 14 سال بود که از بین آنها 84 نفر هیچ والدی نداشتند، 50 نفر تنها یک والد داشتند و 23 نفر نیز دارای هر دو والد بودند. این مطالعه نشان داد 9/21 درصد از کودکان تک والدی، 9/21 در صد از کودکان بدون والد و 9/11 درصد از کودکان دارای دو والد نشانه های افسردگی را بروز دادند. نتایج مطالعه نشان داد که بی سرپرستی با بیماری های سلامت روان و سطوح بالای فشار روانی در ارتباط است. پژوهش کارتر و همکاران(2011)، نشان داد که استفاده از فنون شناختی- رفتاری و راهبردهای مقابله ای در موارد تنیدگی زا برای کنارآمدن با مسایل و مشکلات مربوط به ناباروری و تقویت افکار مثبت و امیدوار کننده زنان نابارور نقش اساسی و تعیین کننده در سلامت جسمانی و روانی آنها ایفا می کند. آرتميوس و همكاران( 2012)، از پژوهش خود چنین نتیجه گیری کردند که نحوه مديريت استرس و فشاردر رويارويي با مشكلات و موقعيت هاي مختلف حائز اهميت است. در مطالعه ای کرک پاتریک (2012)، با استفاده از پرسشنامه مهارت های انطباقی به توصیف وضعیت هیجانی کودکان بی سرپرست و کودکان آسیب پذیر پرداخت. آنها نشان دادند که کودکان برای بهبود مشکلات هیجانی شان نیازمند آموزش مهارت های انطباقی می باشند. همچنین نیاز است که مراقبین نیز جهت مدیریت پریشانی هیجانی کودکان نیازمند آموزش مهارت های مقابله ای می باشند. مارایس و همکاران (2013)، در مطالعه بر روی کودکان بی سرپرست و آسیب پذیر در جنوب آفریقا نشان داد بین سلامت هیجانی کودکان بی سرپرست با فراهم ساختن شرایط زندگی نسبتا منسجم در مراکز نگهداری رابطه وجود دارد. در واقع شرایط نگهداری خوب منجر به کاهش سطح آسیب هیجانی کودکان بی سرپرست می شود. تاگرام و همکاران (2015)، در مطالعات خود بر روی بررسی نیازها و مشکلات کودکان بی سرپرست و آسیب پذیر نشان دادند که این کودکان علاوه بر نیازهای حیاتی مثل تحصیلات، سرپناه، لباس، تغذیه و ... نیازهای رشدی شان شامل مهارت های زندگی، حمایت عاطفی، آموزش حرفه ای-شغلی... نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. پاپین و همکاران (2015)، در مطالعه ای به بررسی رابطه بین وضعیت اجتماعی-اقتصادی و سلامت هیجانی کودکان بی سرپرست کشور مانگانک در جنوب آفریقا پرداختند. 500 نفر بین سنین 7-11 ساله در یک مطالعه مقطعی در سال 2009 تا 2012 شرکت کردند. سلامت روان کودکان بی سرپرست با استفاده از پرسشنامه ها توسط مراقبان و معلمان و اجرای مصاحبه تشخیصی ارزیابی شد. نتایج مطالعه نشان داد تغذیه مناسب، و دریافت خدمات پزشکی نقش موثری بر سلامت هیجانی کودکان بی سرپرست داشته است. 2-3 جمع بندی از هم پاشیدگی سازمان اصلی خانواده ضربه مهلکی به آینده فرزند در اجتماع می زند. تغییراتی که بر اثر مرگ والدین و یا یکی از آن دو، طلاق و ترک خانواده در زندگی کودکان به وجود می آید نقش موثری در گرایش آن ها به بزهکاری دارد (راس آلن، 1376). یکی از این گروه های آسیب پذیر کودکان بی سرپرست و بد سرپرست هستند. امروزه مشکل نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست به واسطه وجود طیف وسیعی از اختلال های رفتاری، عاطفی، احساس طرد شدگی، خودکارآمدی و حرمت خود پایین مشکل جدی و قابل تامل است (تیزهوش، 1378، رضایی 1378). محیط مراکز شبانه روزی از نظر عاطفی، هیجانی واجتماعی دارای مشکلات اساسی است و اکثر کودکان ساکن در این مراکز از نظر تحول روانی، اجتماعی و شناختی از کودکان همسال خود که با خانواده زندگی می کنند عقب تر هستند (ولف، 2005). بسیاری از نوجوانانی که آشفتگی های هیجانی تجربه می‌کنند، توانایی خود در کنترل خشم، دلسردی و مناقشه را از دست داده‌اند. آنها معمولاً خیلی زودتر از همسالان خود عصبانی می‌شوند و شدت عصبانیت آنها نیز بیشتر است. تکانشگری در نشان دادن خشم، به خوبی نشان می‌دهد که چیزی باعث ناراحتی مزمن این نوجوانان و بالا رفتن سطح دلسردی و نومیدی آنها شده‌است. از آن مهمتر، تکانشگری نشان می‌دهد که نوجوان در حال کشمکش است تا سرچشمه‌های خشم را نادیده بگیرد و این کار را با تظاهر به این که منابع خشم اصلاً وجود ندارد، انجام می‌دهد. خشم سرکوب شده و نحوة تغییر مکان دادن آن، از عارضه‌های معمولی نوجوانانی است که، برای یافتن راه حل مشکلات خود، به روشهای غیر عادی جذب می‌شوند(موریاتی، ترجمه گنجی، 1387). اختلالات رفتاری، رفتارهایی هستند که فرد به وسیله آن‌ها حقوق دیگران را نقض می‌کند و قواعد اجتماعی را زیر پا می‌گذارد. این اختلال بیشتر در دوران کودکی یا نوجوانی روی می‌دهد و در پسران بیشتر از دختران دیده می‌شود. بیمارانی که دچار اختلال رفتاری هستند تلاش می‌کنند تا رفتاری مورد پسندجامعه پیدا کنند.  اختلالات رفتاری به دو دسته تقسیم می‌شوند: نوعی که در دوران کودکی آغاز می‌شود (نشانه‌ها پیش از 10 سالگی ظاهر می‌شوند) و نوعی که در دوران نوجوانی آغاز می‌شود (نشانه‌ها پس از 10 سالگی ظاهر می‌شوند)(تلی اوغلو،2013). تکانشگری یکی از حالات شخصیتی انسان است. نمی‌توان تکانشگری را با یک کلمه فارسی یا با یک جمله توضیح داد، بلکه برای ارایه توضیحی هرچه دقیق‌تر، باید چهار جنبه رفتار انسان را در نظر گرفت. جنبه‌هایی که هر یک از آنها مکمل سه جنبه دیگر است: تصمیمات عجولانه گرفتن. منظور از عجله، ناتوانی در ممانعت از واکنش غالب یا خودکار است، مخصوصاً در موقعیتهای هیجانی مثبت یا منفی، هر چند ممکن است فرد، بعداً پشیمان شود. عدم دوراندیشی. ناتوانی در پیش‌بینی پیامدهای مثبت یا منفی یک عمل. عدم پشتکار. دشواری در تمرکز حواس روی تکالیف، و ناراحت شدن یا پرت شدن دایمی حواس، به علت افکار یا خاطرات مزاحم و ناخواسته. جستجوی دایمی و غیر ارادی احساسات مختلف جدید یا هیجان‌انگیز. هنگامی که رفتاری را جامعه نمی پذیرد و فرد آنرا انجام می دهد ناهنجاری تلقی می شود که با اصطلاحات رفتارهای ناهنجار ، اختلالات رفتاری و اختلالات کنشی خوانده می شوند که انواع آنها را در گروه های مختلف کودکان و نوجوانان نیز شاهد هستیم که این اختلالات جهت درمان و شناسائی نیازمند طبقه بندی می باشند(نبی زاده، 1391). از نظر جورج آلبی (۱۹۸۲) یكی از مؤلفه های اساسی بهداشت روانی مهارت های مقابله ای است. از دیدگاه لازاروس و فولكمن (۱۹۸۴) مقابله عبارت است از: تلاش های فكری، هیجانی و رفتاری فرد كه هنگام رو به رو شدن با فشارهای روانی به منظور غلبه كردن، تحمل كردن و یا به حداقل رساندن عوارض استرس به كار گرفته می شود (دافعی ۱۳۷۶). مقابله، نیازمند بسیج و آماده سازی نیروها و انرژی فرد است كه با آموزش و تلاش به دست می آید، لذا با كارهایی كه به طور خودكار انجام می شود تفاوت اساسی دارد.نظریات و پژوهش های پیشین نشان مید هد که سه عامل مهارت های مقابله ای ،اختلالات رفتاری و تکانشگری در بروز استرس و آشفتگی های هیجانی، اعتیاد ،بیماری های روانی و... نقش مهمی ایفا کرده و نوجوانان به ویژه گروه های بد سرپرست و بی سرپرست آسیب پذیری بیشتری نسبت به این مشکلات دارند در عین حال فضای مناسب عاطفی،تغذیه سالم ،بهداشت روانی و آموزش مناسب می تواند بر بروز این عوامل تاثیر گذاشته و آسیب پذیری نسبت به آنها را کاهش دهد. منابع منابع فارسی آدامز، م (1379). روانشناسی کودک محروم از پدر، ترجمه خسرو باقری و محمد عطاران، چاپ دوم، انتشارات موسسه منادی تربیت آنتونی موریاتی: روان‌شناسی ساتانیسم (شیطان پرستی) :مترجم: مهدی گنجی ویراستار: دکتر حمزه گنجی ناشر: نشر ساوالان. اتكينسون، ريتا ال و همكاران، متن كامل زمينه ي روانشناسي هيلگارد. ترجمه ي محمد تقي براهني و همكاران، تهران، انتشارات رشد، 1385. احمد پور، محمد، 1388، بررسي رابطه بين هوش هيجاني و تعهد سازماني مديران شعب بانك سپه، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد واحد تهران مركز، دانشكده مديريت. احمدي،محمدی (1380). بررسی اثربخشی آموزش هاي حل مساله بر برخی از ویژگی هاي شخصیتی نوجوانان تحت پوشش مراکز شبانه روزي استان تهران،پایان نامه کارشناسی ارشد.دانشگاه علامه طباطبایی ﺍﺧﺘـﯿﺎﺭی، ﺡ .، ﺻـﻔﺎﯾﯽ، ﻩ .، ﺍﺳـﻤﺎﻋﯿﻠﯽ ﺟﺎوﯾـﺪ، ﻍ .، ﻋﺎﻃﻒ وﺣﯿﺪ، ﻡ.، و ﻋﺪﺍﻟﺘﯽ، ﻩ. (1386). ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺭوﺍﯾﯽ و ﭘﺎﯾﺎﯾﯽ ﻧﺴﺨﻪ ﻫﺎی ﻓﺎﺭﺳﯽ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ ﺁﯾﺰﻧﮏ، ﺑﺎﺭﺕ، ﺩﯾﮑﻤﻦ و اختياري، حامد و همكاران. تكانشگري و ابزارهاي گوناگون ارزيابي آن. بازبيني ديدگاهها و بررسي هاي انجام شده (1387). مجله روانپزشكي و روانشناسي بالینی ایران، سال چهاردهم، شماره 3، 247-257. اﺧﺘﻴﺎري، ﺣﺎﻣﺪ؛ رﺿﻮان ﻓﺮد، ﻣﻬﺮﻧﺎز و ﻣﻜﺮي، آذرﺧﺶ. (1387). ﺗﻜﺎﻧﺸﮕﺮي و اﺑﺰارﻫﺎي ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ارزﻳﺎﺑﻲ آن: ﺑﺎزﺑﻴﻨﻲ دﻳﺪﮔﺎه ﻫﺎ و ﺑﺮرﺳﻲ ﻫﺎي اﻧﺠﺎ م ﺷﺪه. ﻣﺠﻠﻪ رواﻧﭙﺰﺷﻜﻲ و رواﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﺑﺎﻟﻴﻨﻲ اﻳﺮان. ﺷﻤﺎره .3 اختياري، حامد؛ صفايي، هومن؛ اسماعيلي جاويد، غلامرضا؛ عاطف وحيد، محمدکاظم؛ عدالتي، هانيه؛ مکري، آذرخش (1387). روايي و پايايي نسخه هاي فارسي پرسشنامه هاي آيزنک، بارت،ديکمن و زاکرمن در تعيين رفتارهاي مخاطره جويانه و تکانشگري. مجله رواپزشکي و روان شناسي باليني ايران،سال چهاردهم،شماره سوم،326-336. افروز، غلامعلى، و صالح، عليرضا (1387).استرس در محيط هاى شغلى و روش هاى مقابله. تهران: دانشگاه الزهرا . اكوچيان، شهلا، رو حافزا، حميدرضا، حس نزاده، اكبر، و محمدشريفى، حميده (1388). ارتباط حمایت اجتماعي با راهبردهاي مقابله با استرس در پرستاران بخش روانپزشكي. مجله دانشگاه علوم پزشكى گيلان، دوره18، شماره69، 41-46. بابایی، ناصر (1391).نگرشی بر پدیده بی سرپرستی ومشکلات فرزندان دور از خانواده .روزنامه اطلاعات. بساک نژاد، سودابه؛ هومن، فرزانه؛ قاسمی نژاد، محمد علی (1391). رابطه بین سبک های مقابله اجتنابی شناختی رفتاری و اختلال خوردن در دانشجویان، مجله اصول بهداشت روانی، سال چهاردهم، شماره 55، صفحه 278-285. بشارت (1386). رابطه بین ابعاد شخصیت و سبک های مقابله با استرس. روانشناسی دانشگاه تبریز، پاییز1386.شماره7،30-54. بیرامی، منصور؛ بخشی پور رودسری، عباس، فخاری، علی و خاکپور، زهرا (1390).مقایسه ی تکانشگری و خرده مقیاس های آن در بیماران مبتلا به اختلالات خوردن، وسواس و گروه بهنجار.تحقیقات علوم رفتاری، دوره9، شماره5، ویژه نامه اختلالات روان تنی 1390،365- 372. پارسامنش، فریبا؛ برجعلی، احمد و منصوبی فر، محسن(1390). اثربخشي برنامه آموزش مهارت مديريت استرس بر كيفيت زندگي زنان شاغل. فصلنامه تازه های روانشناسی صنعتی/سازمانی. سال دوم، شماره 7، تابستان 1390، 43- 52. پروت،تامپسون.؛براون،داگلاس (1383). روان درمانی و مشاوره کودکان و نوجوانان (کاربدهاي عملی در مراکز درمانی و مدارس)، ترجمه حسن فرهی، انتشارات ارجمند. تبریزی، سید محسن(1390).مجله حقوقی،مقاله بررسی وضعیت کودکان بی سرپرست در ایران ، روزنامه ایران. تیزهوش، م (1378). مقایسه سطح افسردگی دختران بی سرپرست پرورشگاهی که دارای خویشاوند هستند و دختران پرورشگاهی که خویشاوند ندارند. پایان نامه کارشناس ارشد، دانشکده روانشناسی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. جان نيوفن. (1978). رهائي از تنش (ترجمه علي طباطبائي، 1377)، تهران: نشر مرواريد. چراغی، محمدعلی (1382). تئوری خود تنظیمی، مجله طلوع بهشت، 47-49. حدادي،روح الله (1389).بررسي تأثير آموزش گروهي کنترل تکانه برکاهش تکانشگري ،ولع مصرف وشدت اعتياد بيماران مصرف کننده کراک تدخيني،پايان نامه کارشناسي ارشد،دانشگاه تهران. حکمي،محمد،شمس اسفندآباد،شامحمدي،فاروق(1390)،مقايسه صفات شخصيت،تکانشگري وجهت گيري مذهبي در ميان افراد عادي و زندانيان،فصلنامه پژوهش اجتماعي.سال چهارم،ويژه نامه،1390،105-112. خوشابی، کتایون؛ مرادی، شهرام؛ شجاعی، ستاره؛ همتی علمدارلو، قربان؛ دهشیری، غلامرضا؛ عیسی مراد، ابوالقاسم (1384). بررسی میزان شیوع اختلات رفتاری در دانش آموزان دوره ابتدایی استان ایلام دافعی، مریم. ۱۳۷۶. بررسی رابطه روش‌های مقابله‌ای با ویژگی‌های فردی و سلامت روانی زوج‌های نابارور یزد، پایان نامه كارشناسی ارشد، دانشكده علوم پزشكی دانشگاه تربیت مدرس. در تاج، فریبرز(1392).رابطه بین توانایی حل مسئله اجتماعی، تکانشگری و وابستگی به مواد در زندانیان استان کرمان به منظور ارائه مدل پرخاشگری.فصلنامه ی انتظام اجتماعی.دوره 5، شماره 1، بهار 1392، صفحه 119-142  . راتوس، اسپنسر (2007). روان شناسي عمومي. ترجمه ي حسين ابراهيمي مقدم و ديگران (1386). تهران ، انتشارات ساوالان. راس آلن پو (1995). اختلالات روانی کودکان، رویکردهای رفتاری به نظریه ها، پژوهش و درمان. ترجمه امیر هوشنگ مهریار، فریده یوسفی (1376)، تهران، انتشارات رشد. راس، رﻧﺪال، آﻟﺘﻤﺎﻳﺮ، اﻟﻴﺰاﺑـﺖ، ﺗﺮﺟﻤـﻪ ﺧﻮاﺟـﻪ ﭘـﻮر، ﻏﻼﻣﺮﺿـﺎ (1385) اﺳـﺘﺮس ﺷـﻐﻠی: اﻧﺘﺸﺎرات ﺑﺎزﺗﺎب، ﭼﺎپ اول رايس، فيليپ ف.رشد انسان: روانشناسي از تولد تا مرگ. ترجمه ي مهشيد فروغان، تهران: انتشارات ارجمند، چاپ سوم، 1387. رضایی، ف (1378). بررسی میزان افسردگی نوجوانان غیر شبانه روزی در مقایسه با نوجوانان بی سرپرست. پایان نامه کارشناس ارشد، دانشکده روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج. رضايي، فاطمه.، نشاط دوست، حمید. طاهر.، مولوي، حسین.، و امرا، بابک(1387).اثر بخشي مداخلات شناختي- رفتاري، مديريت استرس بر كيفيت زندگي زنان مبتلا به آسم، مجله تحقيقات علوم رفتاري، 16(1)، 16-9. رندال، آرعراس. (1980). استرس شغلي، (ترجمه غلام رضا خواجه‌پور، 1377)، تهران: نشر سازمان مديريت صنعتي. ﺯﺍﮐﺮﻣﻦ، ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎی ﻣﺨﺎﻃﺮﻩ ﺟﻮﯾﺎﻧﻪ و ﺗﮑﺎﻧﺸﮕﺮی ﺩﺭ ﮔﺮوﻩ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺳﺎﻟﻢ و ﺳﻮء ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻮﺍﺩ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ. ﻣﺠﻠﻪ ﺭوﺍﻧﭙﺰﺷﮑﯽ و ﺭوﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺑﺎﻟﯿﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ. سادوک، ویرجینیا؛ سادوک، بنجامین (1387). خلاصه روانپزشکی: علوم رفتاری- روانپزشکی بالینی، ترجمه حسن رفیعی و فرزین رضاعی، جلد سوم، ویراست نهم، تهران: انتشارات ارجمند. سارافینو، ادوارد پ.(1387). روان‌شناسی سلامت، ترجمة میرزایی و همکاران، تهران: رشد سارافينو، ادوارد پ.. روانشناسي سلامت. ترجمه ي گروهي از مترجمان؛ زير نظر دكتر الهه ميرزايي، تهران: انتشارات رشد، چاپ دوم، 1387. سجودي، سعيد (1378).بررسي واكنش هاى رفتاري ناشي از استرس با ويژگي هاى فردي كاركنان ادارات دولتي يزد. پايان نامه كارشناسي ارشد مركز آموزش دولتي يزد. سهرابی فرامرز (1369). بررسی اختلالات رفتاري نوجوانان شاهد محروم از والدین. پایان نامه کارشناسی ارشددانشگاه تربیت مدرس. سیف ‌نراقی، مریم و نادری، عزت‌الله؛ آموزش و پرورش کودکان استثنایی، تهران، پیام نور، 1380، چاپ ششم، ص 327. سیف، علیاکبر (1384). روانشناسی پرورشی. تهران: انتشارات آگاه. شاهقلیان، مهناز (1387). اثر عدم حضور پدر در خانه بر میزان اختلال رفتاری دانش آموزان دبستانی، مجله پژوهش در سلامت روانشناختی، شماره 5، صفحه 29-36. شجاعی، ستاره؛ همتی علمدارلو، قربان؛ مرادی، شهرام؛ دهشیری، غلامرضا (1387). شیوع اختلالات رفتاری در دانش آموزان دوره ابتدایی استان فارس، مجله کودکان استثنایی، شماره 28، صفحه 225-240. صالحی، مهدیه؛ کوشکی، شیرین؛ حق دوست، نرگس(1390). مقایسه سلامت عمومی، سبکهای مقابله ای و شادکامی مادران کودکان معلول جسمی حرکتی و سالم. به نقل از: www.sid.ir صدیق ، مریم (1384). بررسی اثر بخشی آموزش حل مساله در کاهش افسردگی دختران فراري ساکن در مراکز بهزیستی شهر تهران ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه علامه طباطبایی. طاهری خراسانی، پروانه (1378). بررسی رابطه استفاده از راهبردهای خود تنظیم یافته در پیشرفت تحصیلی در درس ادبیات و ریاضیات. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تهران. عسگريان، مصطفي، 1385، رفتار سازماني، تهران انتشارات امير كبير. عسگريان، مصطفي، 1385، سازمان و مديريت آموزش و پرورش، تهران، انتشارات امير كبير. عظیمی، نگین؛ حسنوندی، صبا؛ ولی زاده، مهدی و حمید، نجمه(1390).رابطه عوامل مدل پنج عاملی شخصیت و تکانشگری کلی، حرکتی، شناختی و بی برنامگی. اولین همایش ملی علوم شناختی در تعلیم و تربیت. به نقل از http://www.civilica.com/Paper-CCCCSE01_077=.html علیزاده، ح؛ اندریز، س (1381). تعامل سبک فرزند پروری و اختلال بیش فعالی نقص توجهدر والدین ایرانی، مجله رفتار درمانی خانواده و کودک: 24(3)، 52-37. غرایی، بنفشه؛ محمدی، سید داوود؛ اصغر نژاد فرید، اصغر (1387). ارتباط اختلالات رفتاری با سبک ها و راهبردهای مقابله ای دانش آموزان، مجله رولنپزشکی و روانشناسی بالینی ایران، شماره 52، صفحه 39-45. فخيمي، فهيمه، 1381، فشار عصبي و تعارض در سازمان و راه‌هاي مقابله با آن‌ها، تهران انتشارات هواي تازه. فرنيا مجيدرضا,خواجه موگهي ناهيد,شانه ساز عبدالامين,پاك سرشت سيروس(1385). بررسي مقايسه اي استرس، سبك هاي مقابله اي و ارتباط آنها با سلامت عمومي در افراد وابسته به مواد افيوني و غير وابسته به مواد افيوني. مجله علمي پزشكي جندي شاپور بهار 1385; 5(1 (مسلسل 48)):435-441. فیست، جی.، فیست، گ. (2002). نظریههای شخصیت. ترجمه یحیی سید محمدی (1387). تهران: روان. ﻗﺎﺳﻤﻲ زاد، ع.، ارﻧﺠﻴﺎن ﺗﺒﺮﻳﺰي، ح.، ﻋﺎﺑﺪي، م. ر.، و ﺑﺮزﻳﺪه، ا، (1389). ﺑﺮرﺳﻲ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪاي راﺑﻄﻪ ﻛﻴﻔﻴﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎ ﻋﺰت ﻧﻔﺲ، ﻛﺎﻧﻮن ﻛﻨﺘﺮل، اﺳﺘﺮس و ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻓﺮزﻧﺪان ﺷﺎﻫﺪ و اﻳﺜﺎرﮔﺮ ﻓﺎرس. ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﻋﻠﻤﻲ ﭘﮋوﻫﺸﻲ رﻫﻴﺎﻓﺘﻲ ﻧﻮ در ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ آﻣﻮزﺷﻲ،4 (1)، 107-124 کاملی،زهرا؛قنبری هاشم آبادی،بهرام علی؛آقامحمدیان شعرباف،حمید (1390). بررسی اثربخشی گروه درمانی شناختی متمرکز بر طرحواره بر تعدیل طرحواره های ناسازگار اولیه در دختران نوجوان بی سرپرست و بدسرپرست. کي رياکو، کريس، (1961). مهار استرس در معلمان. (ترجمه منصوره وحدتي احمدزاده، 1384) تهران، نشر رشد. كاكاوند، علیرضا؛ روان‌شناسی و آموزش كودكان استثنایی، تهران، روان، 1385، چاپ اول، ص 245 تا 249. گرينين، م، ترجمه الواني، مهري، و، معمارزاده، غلامعلي، 1387، مديريت رفتار سازماني، تهران، انتشارات مرواريد. لطافتی بریس، امین (1388) نظريه پرداز انسلامتروان،فصلنامه تازه هاي روان درماني، سال شانزدهم، شماره55 و 56،76. لﻮﻛﺮ، ت.، و ﮔﺮﮔﺴﻮن، ا(2003). ﺧﻮدآﻣﻮز ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ اﺳﺘﺮس(ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﻬﺪي رﺿﺎﻳﻲ و ﻣﺤﺴﻦ ژﻛﺎن). ﺗﻬﺮان: ﻧﺸﺮ داﻧﮋه مارشال ریو، جان (1996). انگیزش و هیجان. ترجمه یحیی سید محمدی (1387). تهران: ویرایش. محمدخانی، شهرام؛ اسکندری، حسین (1384). همه گیر شناسی مشکلات رفتاری دانش آموز 7-18 ساله شهر تهران، مجله روانشناسی تربیتی، شماره 2، صفحه 71-92. محمدی و حاجی علیزاده (1383). بررسی سبک های حل مسئله و ترس از ابراز وجود در نوجوانان مبتلا به اختلال رفتاری، مجله روانشناسی تحولی، شماره 1: 53-62. مصلحی ، مرضیه (1373). بررسی وضعیت شخصیتی دختران بی سرپرست شبانه روزي ها و مقایسه با دختران تحت سرپرستی والدین بر اساس تست MMPI. دانشگاه تربیت معلم. مکري،آذرخش،اختياري،حامد،عدالتي،هانيه،گنجگاهي،حبيب(1387)،ارتباط ميزان ولع مصرف با ابعاد مختلف شدت اعتياد در معتادان تزريقي هروئين.مجله روانپزشکي و روان شناسي باليني ايران،سال چهاردهم،شماره سوم،298-306. ملازاده، علیرضا (1382). کودکان بی سرپرست و بدسرپرست و نحوه عملکرد کارکنان مدرسه در قبال آنها، مجله علوم تربیتی پیوند، شماره 185، 286، 287. ملازاده، علیرضا(1390).مقاله ی کودکان بی سرپرست .روزنامه خراسان . منصور، لادن؛ ملاشريفي، شيدا؛ وخشور، حسن(1389).بررسي رابطه ي بين استرس شغلي و هوش هيجاني در بين كارمندان دانشگاه شهيد بهشتي.فصلنامه مشاوره شغلي و سازماني، دوره دوم، شماره 5، زمستان 1389،9- 27. موسوی، سیدمحمد و حمدی، مهشید(1390).بررسی مقايسه ای مشکلات رفتاری در کودکان با مادران دچار اختلال وسواسی- جبری و مادران سالم.مجله علوم پزشکی مازندران.جلد 21 شماره 86 صفحات 94-99. میلانی فر بهروز،(1382)،بهداشت روانی،چاپ هشتم،تهران، نشر قومس. نيکوکار، يعقوب. (1390) بررسي رابطه سازگاري زناشويي با استرس شغلي دبيران متاهل شهرستان شبستر. پايان نامه کارشناسي ارشد. دانشکده آزاد واحد رودهن. هاوتون، کرك، سالکووسکیس، کلارك (1989). رفتار درمانی شناختی: راهنماي کاربردي در درمان اختلالهاي روان. ترجمهی قاسمزاده، حبیب ا... (1385). تهران: انتشارات ارجمند. منابع انگلیسی Artemios, K., ArtemiadisAngeliki ,A. ,VervainiotiEvangelos, C., Alexopoulos, A., Rombos, M., Anagnostouli , C.,Darviri, Ch (2012). Stress Management and Multiple Sclerosis: A RandomizedControlled Trial,  Archives of Clinical Neuropsychology, Volume 27, issue 4, 406-416. Azuki, T.(2008). Today’s mobile phone users: current and Emerging Trends, (www. Azuki systems. Com.) Bandura, A. (1997). A social cognitive theory of personality. In L.pervin & O. john (eds). Handbook of personality (2/e). New York. Academic press. Bechara, A, Dumasio, H., Tranel, D. R, & Damasio, A. (1997). Deciding advantageously before knowing the advantgeours strategy. Science, 275, 1293- 1295. Billieux, J; linden, M; Acremont, M; ceschi, G; Zermatten, A. (2007). Does Impulsivity Relate to Perceived Dependence on and Acual use of the mobile phone?, Applied Cognitive psychology, 21 (4), 527-537. Billiex, J; vander linden, M; Rochat, L. (2008). The Role of Impulsivity in acual and Problematic use of the mobile phone. Journal Applied cognitive psychology, 22, 1195-1210. Bornovalova, M., A., Daughters, S., B., Hernandez, G., D., Richards, J., B., & Lejuez, C.,W.(2005). “Differences in impulsivity and risk-taking propensity between primary users of crack cocaine and primary users of heroin in a residential substance-use program”. Experimental and Clinical Psychopharmacology, 13(4):311-8. Bradford, R.(2002). Quality of life in young people:rating and factor structure of the quality oflife profile, adolescent version. J Adolesc2002; 25(3): 261-274. Brook, D. W., Brook, J. S., Rosen, Z. (2003). Early riskfactor for violence in Colombian adolescents.Am J Psychiatry; 160(8): 1470-1478. Brunner, L. SH. & Suddarth, D. S. (1988). Textbook of medical-surgical nursing. 6th ed Philadelphia: J . B. Lippinco Co. Butler, D. Ly & Winner, P. H. (1995). Feedback and self- regulated learning: A theoretical synthesis. Review of Educational Research. No. 6, pp. 245-281. Cardinal, R. N. (2004). Waiting for better things. London: University of Cambridge Press. Carter, J,. Applegarth, L. Josephs, L. Grill, E. Raymond, E. Rosenwaks, B. Z. (2011). A cross-sectional cohort study of infertile women awaiting ocyte donatia: The emotional, sexual, and quality of life impact. Fertility and sterility; 95(2):711-16. Cooper, C. l., & Cutherland, V. J. (2001). Job stress, mental health and accidents among off-shore workers in the oil and gas extraction industries Donatelli, J. L., Seidman, L. J., Goldstein, J. M., Tsuang, M. T., Buka, S. L. (2010). Children of parentswith affective and nonaffective psychosis: alongitudinal study of behavior problems. AmJ Psychiatry; 167(11): 1333-133. Doran, N., McChargue, D., & Cohen, L.(2006). “Impulsivity and the reinforcing value of cigarette smoking”. Addictive Behaviors, 32(1):90-8. Doran, N., Spring, B., McChargue, D., Pergadia, M., & Richmond, M.(2004). “Impulsivity and smoking relapse”. Nicotine and Tobacco Research, 6(4):641-7 Dougherty,D.M.,Matias,Ch.W.,Marsh,D.M.Moeler,F.G.,Swann,A.C.(2004), Evenden, J. A. (1999). Varieties of impulsivity. Psychopharmacology, 146, 348- 361. Fossati, A., Barratt, E., S., Borroni, S., Villa, D., Grazioli, F., & Maffei, C. (2007b). “Impulsivity, aggressiveness, and DSM-IV personality disorders”. Psychiatry Research, 15;149(1-3):157-67. Fox, H. C., Talih, M., Malison, R., Anderson, G. M., & Kreek, M. J. (2005). Frequency of recent cocaine and alcohol use affects craving and associated responses to stress and drug-related cues. Psychoneuroendocrinology,30, 880-891 Gershng, B. S., Baer, L., Wilson, K. A. (2003). Connection between symptoms of obsessive-compulsivedisorder and posttraumatic stress disorder: acase series. Behav Res Ther; 41(9):1029-1041. Harkness, K. L., & Luther, J. (2001). Comorbidity and the generation of life events in major depression. Journal of Abnormal Psychology, 110, 564–572 Hayaki, J., Stein, M., D., Lassor, J., A., Herman, D., S., & Anderson, B., J. (2005). “Adversity among drug users: relationship to impulsivity". Drug Alcohol Depend.4;78(1):65-71 Hollander, E., & Evers, E. (2001). New developments in impulsivity. Lancet, 358, 949-950. Horwitz,E. K., Horwitz, M. B. & Cope, J. (1986). Foreign Language Classroom Anxiety. The Modern Language Journal.70 (2), 125-132. Hovey, J. D. (2000). Acculturative stress, depression, and suicidal ideation in Mexican immigrants. Cultural Diversity and Ethnic Minority Psychology, 6 (2), 134- 151 Hughes L, Cooper P(2007). Undrestanding and Supporting Children with ADHD: strategies for teachers, parents and other professionals. 1rd ed. London: SAGE Publications Company; 2007. P26-29. Ilhan, I. O., Demirbas, H., & Dogan, Y. B. (2006). Validation study of the Turkish version of the Yale-Brown Obsessive Compulsive Scale for heavy drinking in a group of male patients. Drug and Alcohol Review, v25,pp357-360 Keyes, M., Legrand, L. N., Iacono, W. G., McGue, M. (2008). Parental smoking and adolescent behaviorproblems: an adoption study of general andspecific effects. Am J Pychiatry; 165(10):1338-1344. Kiecolt-Glaser, Janice K., Ronald Glaser, Eric C. Strain, Julie C. Stout, Kathleen L. Tarr, Jane E. Holliday, and Carl E. Speicher. (1986). “Modulation of Cellular Immunity in Medical Students.” Journal of Behavioral Medicine 9(1):5–21. Kirkpatrick, S. M., Rojanasrirat, W., South, B. J., Sindt, J. A., Williams, L. A. (2012). Assessment of emotional status of orphans and vulnerable children in Zambia. J Nurs Scholarsh; 44(2): 194-201. Lane, S. D., & Cherek, D. R. (2000). Analysis of risk in adults with a history of high risk behavior. Drug and Alcohol Dependence, 60, 179-187. Lazarus, R. S. (1991). Progress on a cognitive-motivational-relational theory of emotion. Am Psychol. 1991;46:819-834. Lazarus, R. S., Folkman, S. (1984). Stress apprasial and coping. New York: Springer. Lejuez, C., W., Bornovalova, M., A., Daughters, S., B., & Curtin, J.J.(2005). “Differences in impulsivity and sexual risk behavior among inner-city crack/cocaine users and heroin users”. Drug and Alcohol Dependence, 77(2):169-75. Luna, B., & Sweeney, J. A. (2004). The emergence of collaborative brain function: fMRI studies of the development of response inhibition. Annals of the New York. Academy of Sciences, 1021, 296– 309. Luna. B, Padmanabhan. A, O’Hearn. K, (2010). What has fMRI told us about the Development of Cognitive Control through Adolescence? Brain and Cognition. 72, 101–113 Macinejewski, P. K., Prigerson, H. G., & Mazure( 2000), stressful life events and depressive symptoms: Differences based on history of Prior depression. British Journal of Psychiatry, 176, 373- 378 Marais, L., Sharp, C., Pappin, M., Lenka, M., Cloete, J., Skinner, D., Serekoane, J.(2013). Housing conditions and mental health of orphans in South Africa. Health Place; 24: 23-9 Marshall, L.L., Allison, A., Nykamp, D., Lanke, S.(2009). Perceived stress and quality of life among doctor of pharmacy students. Am J Pharm Educ. Vol, 72(6). Mattison RE, Carison GA, Cantwell DP.Behavioral and emotional problems reportedby parents of children age 6 to 16 in 31societies. J Emotion BehavDisord 2007; 15(3): 130-142. Moeller, F. G, Barratt, E. S, Dougherty, D. M, Schmitz, J. M & Swann, A. C (2001). Psychiatric aspects impulsivity. American Journal of Psychiatry, 11, 1783- 1793. Musisi, S., Kinyanda, E., Nakasujja, N., Nakigudde, J.(2007). A comparison of the behavioral and emotional disorders of primary school-going orphans and non-orphans in Uganda. Afr Health Sci; 7(4): 202-13. Myrseth, H., Pallesen, S., a, Molde, H., Johnsen, B.H., Lorvik, I.M., (2009) “ Personality factors as predictors of pathological gambling”, Personality and Individual Differences 47,933–937 Newman, J. P., Widom, C. S, & Nathan, S. (1985). Passive avoidance in syndromes of disinhibition, Psychopathy and extraversion. Journal of Personality and Sociological Psychology, 48, 1316- 1327. Nordahl,H .M hans ,M & Nyseater(2005) schema focused therapy for patient with borderline personality disorder :A Single case series. Journal of behavior therapy and experimental psychiatry. 36,254 268. Orth. U, Cahill. SP, Foa. E. B, Maercker. A. (2007). Anger and Posttraumatic Stress Disorder Symptoms in Crime Victims: A Longitudinal Analysis. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 76( 2) 208-218. Pappin, M., Marais, L., Sharp, C., Lenka, M., Cloete, J., Skinner, D., Serekoane, M. (2015). Socio-economic Status and Socio-emotional Health of Orphans in South Africa. J Community Health. 2015 Feb;40(1):92-102 Petry, N. M. (2001). Substance abuse, pathological gambling and impulsiveness. Drug and Alcohol Dependence, 63, 29-38. Radaue J, Van Den Heuvel OA. Metaanalytical comparisonof Voxel-based morphometry studies in obsessive Compulsive disorder Vs other anxiety disorders. ArchGenPsychiatry2010;67(7):701-711. Ray Li, C., S., Chen, S., H., Lin, W., H., & Yang, Y., Y.(2005).“Attentional blink in adolescents with varying levels of impulsivity”. Journal of Psychiatric Research, 39(2):197-205 Rosenzweig JM, Bernnan EM, Huffsutter K.Child care and employed parents of childrenwith emotional or behavioral disorders. JEmotioBehavDisord 2008; 16(2): 78-89. Ruiz-Casares, M., Thombs, B. D., Rousseau, C. (2009). The association of single and double orphan hood with symptoms of depression among children and adolescents in Namibia, Eur Child Adolesc Psychiatry; 18(6): 369-76. Ryb,G.E.Dischingef,P.C.Kufra,J.A.&Read,K.M.(2006).Reisk perception and impulsivity; association with risky behaviors and substance abuse disorders. Accidential Annual Previw,38,567-573. Schramm, D. G., Marshall, J. P., HarrIs, V. W., & Lee, T. R. (2012). Religiosity, Homogamy, and marital adjustment: An examination of newlyweds in first marriages and remarriages. Journal of Family Issues, 33,8567-1571. Scott S. National dissemination of effectiveparenting programs to improve child outcomes.Br J Psychiatry 2010; 196(1): 1-3 Selye, H. (1976). Stress in Health and Disease. Reading, MA, USA: Butterworth. Siever LJ, Weinstein LN. The neurobiologyof personality disorders: implications ofpsychoanalysis. Am J PsychoanalAssoc2009; 57(2): 361-398. Siever, L. J. (2008). Neurobiology of aggression andviolence. Am J Psychiatry; 165(4): 429442. Stanford MS, Mathias CW, Dougherty DM, Lake SL, Anderson NE, Patton JH. Fifty years of the BarrattImpulsiveness Scale: an update and review. Personality and Individual Differences 2009; 47(5): 385-95. Stanley B, Siever LJ. The interpersonaldimension of borderline personality disorder:toward a neuropeptide model. Am J Psychiatry2010; 167(1): 24-39. Stora, J.B.(1999). Stress. 2nd ed. Trans. Dadsetan P. Tehran: Roshd. suicidal behaviors and drug abuse:impulsivity and its assessment,Drug and Alcohol Dependence76-93-105. Swann, A. C & Hollander, E (2002). Impulsivity and Aggression: Diagnostic challenges for the clinician, A monograph for continuing medical education credit London: Oxford press. Sweeney, J. A., Takarae, Y., Macmillan, C., Luna, B., & Minshew, N. J. (2004). Eye movements in neurodevelopmental disorders. Current Opinion in Neurology, 17, 37–42. Tagurum, Y. O., Chirdan, O. O., Bello, D. A., Afolaranmi, T. O., Hassan, Z. I., Iyaji, A. U., Idoko, L.(2015). Situational analysis of Orphans and Vulnerable Children in urban and rural communities of Plateau State. Ann Afr Med; 14(1): 18-24. Waldeck, T. L., & Miller, L. S. (1997). Gender and impulsivity differences in licit substance use. Journal of Substance Abuse, 9, 269-275. Walton-Moss, B., & McCaul, M. E. (2006). Factors associated with lifetime history of drug treatment among substance dependent women. Addictive Behaviors, 31,246-53 Watts, H., Gregson, S., Saito, S., Lopman, B., Beasley, M., Monasch, R. (2007). Poorer health and nutritional outcomes in orphans and vulnerable young children not explained by greater exposure to extreme poverty in Zimbabwe. Trop Med Int Health; 12(5): 584-593. Waxman SE. A systematic review of impulsivity in eating disorders.Eur Eat Disord Rev 2009; 17(6): 408-25. Whetten DL, Cameron KS. Developing management skills. Trans. Jafarymoghadam S. 1st ed. Karaj, Isfahan: Research Institute and Management Teaching; 2002. Whiteside, S. P., & Lynam, D. R. (2001). The five factor model and impulsivity: Using a structural model of personality to understand impulsivity. Personality and Individual Differences, 30, 669-689. Wolff, H. P. (2005). Characteristic of children caregivers and orphanage for young children in ST. Petersburg Russian Federation. Journal of applied developmental psychology, 26 (3), 477-506. Zapf JL, Greiner J, Carroll J. Attachment styles and male sex addiction. Sex Addict Compuls. 2008; (15): 158-175. Zermatten A, Vander Linden M.(2005), Impulsivity and decision making. J Nerv Ment Dis; 193: 647-50. Zimmerman, B. J. (2002). “Becoming a Self-Regulated Learner: An overview”. Theory Into Practice. Spring-Autumn,2002Available http://searches.blogfa.com/post-281.aspx http://www.khatereh.org/index.php?option=com_content&view=article&id=87&Itemid=60. http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3992/4135/25419 www.medicinenet.com http://tabeshnews.ir/fa/news/8357 http://home.iranirsa.com/index.php?option=com_content&view=article&id=294:barratt&catid=61:1389-08-10-16-28-48&Itemid=92 http://www.salamatnews.com/news/108333

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

بانک نمونه سوالات آزمون ها و دروس مقاطع مختلف دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید